نهضت مشروطه در استان هرمزگان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) جز (۱ نسخه) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | 1ـ تسلط بيگانگان و نهضت مشروطه | ||
+ | |||
+ | از سال 1498 كه «واسكو دوگاما» راه هندوستان را از طريق تنگهى «اميدنيك» كشف نمود، توجه اروپائيان به سوى سواحل خليجفارس جلب گرديد و از اين تاريخ به بعد جنگ قدرت و تجارت بين رقيبان اروپايى در اين منطقه آغاز گرديد. در ابتدا پرتغالىها، سپس هلندىها و پس از آن انگليسىها پا به عرصه قدرت گذاشتند. | ||
+ | |||
+ | در سال 1898 م. / 1316 ه .ق، با انتخاب لرد كرزن به عنوان نايب السلطنة هندوستان، سياست انگلستان در درياى پارس در مسير اجراى مقاصد استعمارى تحرك بيشترى يافت، به طورى كه مدعى تمامى خليجفارس شد. | ||
+ | |||
+ | با ورود ناوگان روسيه به خليجفارس در سال 1905 م. / 1323 ه .ق، هنگامى كه مظفر الدين شاه قاجار، در راه سفر اروپا، در مسكو بود شايع گرديد كه دولت ايران جزيره قشم را به دولت روسيه تزارى يا فروخته و يا اجاره خواهد داد. | ||
+ | |||
+ | به دنبال آن مأمورين انگليسى در جزاير اقدام به برافراشتن پرچم انگليسى نمودند. | ||
+ | |||
+ | در آغاز نهضت مشروطيت مردم منطقه كه ساليان سال طعم اسارت و ذلّت نيروهاى بيگانه پرتغالى، هلندى و انگليسى را چشيده بودند و نفرت عميقى از آنان بر دل داشتند و به علت ضعف و سستى حكومتهاى ايران و حمايت آشكار و پنهان بعضى از عوامل داخلى حكومت، نتوانسته بودند در مبارزه با آنان موفق باشند، با شروع نهضت مشروطه به هواخواهى از مشروطه خواهان برخاستند. | ||
+ | |||
+ | در اوايل ماه مه 200 نفر از اهالى به قنسولخانه اعليحضرتى پناهنده شدند. مقصودشان از اين تحصن تظلم از حاكم آن محل و نجات از تعديات او بود. به قنسول اعليحضرتى سفارش شد كه در امور ايشان مداخله ننمايد و متحصنين پس از 3 يا 4 روز اقامت در قنسولخانه خارج گرديدند. | ||
+ | |||
+ | در سال 1907 دولت انگليس بنابر قرارداد 1907 با روس، ايران را در بين خود تقسيم نمودند و علاوه بر حضور در دريا، در خشكى نيز خط انگليس مناطق تحت سلطه خود را از سرحد افغان و گزيك و بيرجند تا بندرعباس گسترش داد. | ||
+ | |||
+ | با پيروزى مشروطه و ضعيف شدن قدرت حكومت مركزى غارت و دزدى و هرج و مرج همه جا را فرا گرفت و در راه كرمان و بندرعباس دو قافله غارت گرديد و در يك مورد 4 نفر مكارى كشته شدند. تجار تلگراف كردند كه ديگر جنس فرستاده نشود تا اوضاع راهها بهتر گردد. در اين زمان پست بندرعباس نيز به سرقت رفت. | ||
+ | |||
+ | جنبش ملى مشروطيت به طرق زياد بر منافع انگلستان تأثير منفى گذاشت. از يك سوى در راههاى تجارتى نا امنى بوجود آمده بود و از سوى ديگر به سبب رفتار و نگرش ضد اجنبى انجمنها و روزنامههاى محلى به تدريج اقتدار مقامات رسمى دولت تضعيف شد و باعث شد تا بر خلاف سابق در رفتارشان با انگليسها كمتر موضعى آشتى جويانه داشته باشد و به مجرد تماس يكى از حكمرانان محلى در جنوب با انگليسىها، يكى از اعضاء انجمنها بلافاصله پيام كتبى به پارلمان ملى ارسال مىدارد و يا اينكه عليه او در يكى از روزنامههاى محلى مبادرت به چاپ مقالهاى سراسر فحش و توهين مىكند. بعد از چند روز هم حكمران از پارلمان و يا دولت مركزى تلگرافى دريافت مىدارد كه از او خواسته شده تا ضمن اينكه رضايت گروهها را جلب كرده توضيحات لازمه را هم در اين خصوص ارائه نمايد. | ||
+ | |||
+ | اين آزادى باعث شد تا در جنوب ايران نيرويى به نام «حزب ايران جوان» بوجود آمد كه سخت تحت تأثير تبليغات مليون بود و روزنامههاى محلى در چارچوب اصول اقتصادى «سرزمين ايران براى ايرانيان» با شور و حرارت زياد مردم را پند و اندرز مىدادند و چون تنها نفوذ آشكار خارجى در منطقه نفوذ بريتانياى كبير بود فشار تمام اين حملات تبليغاتى و نشريات متوجه آن دولت بود. به گفته سر پرسى كاكس، انعكاس آن بر جوانان در بندر لنگه و بندرعباس به مراتب از بوشهر بيشتر بود. | ||
+ | |||
+ | در اين زمان (1909 ه .ق) اوضاع بندر لنگه در سرتاسر سال آشفته بود و گروههاى سنى و شيعه با يكديگر خصومت مىورزيدند. مقارن پايان سال اوضاع بندر لنگه بسيار آشفته شد. | ||
+ | |||
+ | در اين سال سيد عبدالحسين لارى نهضت را در لار آغاز كرده بود و موفقيتهاى چشمگيرى بدست آورده و همواره تهديد مىكرد كه بندر لنگه را مورد حمله قرار دهد. | ||
+ | |||
+ | سال 1909 به سبب خيزش ميهن پرستان ايرانى در سرتاسر ايران عليه استبداد صغير و محمدعلى شاه سالى فراموش نشدنى بود. در سرتاسر سال به علت مقاومت سيد عبدالحسين لارى در مقابل استبداد خسارات سنگينى بر بندر لنگه وارد آمد. | ||
+ | |||
+ | نظر به اينكه بندر لنگه يكى از بنادر مهم لارستان است، و از طرفى افراد مؤثر و با نفوذى از لارستانىها در آن سكونت دارند به طور طبيعى رخدادهاى لارستان در اين بندر تأثير مىگذاشت. | ||
+ | |||
+ | در اواخر ماه دسامبر يا اوايل ژانويه 1909 سيد عبدالحسين لارى به حاجعلى قلى خان، حكمران لارستان كه تصور مىرفت از حاميان قوام است هجوم برد و او را به سختى شكست داد. | ||
+ | |||
+ | بنابر آنچه گذشت سيد بىدرنگ، حكمرانان و مديران گمرك لنگه و بندرعباس را مورد خطاب قرار داد و به آنها هشدار داد كه چنانچه دستوراتش را بكار نبندند به سرنوشت گراشهاى مقتول دچار خواهند شد. | ||
+ | |||
+ | از طرفى لارستانىهاى ساكن در لنگه به محض اينكه از پيروزىهاى سيد آگاه شدند، آنها نيز رفتارى سرسختانه در پيش گرفتند و از حكمران آنجا خواستند تا حاج على لارى، فردى رذل و انگشت نما، را از زندان آزاد سازد. در همين گير و دار يك نفر ارمنى به نام آراتون، كارمند تجارتخانه وانك هوس كه براى رسيدگى به كارهاى تجارتى به لار رفته بود، از آنجا اخراج و تمام اموالش به سرقت رفت و نامبرده با وضعى اسفناك به لنگه مراجعه كرد. | ||
+ | |||
+ | در اوايل ماه مارس اعلاميههاى بيشترى از سيد (كه گفته مىشد از نجف ارسال شده است) به لنگه مىرسيد، كه به موجب آن راجع به اشغال گمرك و اخراج بلژيكىها، دستورات لازم صادر شده بود. افزون بر اين سيد به مديريت هم دستور داد تا ضمن تغيير عنوان اداريش، مهر اداره را هم به «اداره پست ملى لارستان» دگرگون سازد، و از بكار بردن تمبرهاى شاه هم خوددارى نمايد. در نتيجه تمبرهايى كه از لارستان به ساير جاها فرستاده مىشد، داراى نقش پيشنهادى سيد بود. | ||
+ | |||
+ | در روز 25 مارس مردم لنگه از اخبار اشغال گمركات بوشهر و بندرعباس توسط مليون آگاه شدند و در نتيجه خود نيز دلگرم شدند، تا در لنگه نيز همين موضوع را پيگيرى نمايند. | ||
+ | |||
+ | حكمران لنگه از سوى مليون در سمت خود باقى ماند و اين در حالى بود كه مدير ارمنى گمرك مجبور شد بعد از واگذارى تمامى مسئوليتهايش در ساختمان نمايندگى سياسى انگليس در لنگه تحصن كند. در خلال اين مدت ناوهاى جنگى ردبرست، فاكس، اسفينكس و لارنس از بندر لنگه ديدار كردند. | ||
+ | |||
+ | در ماههاى مارس و آوريل تمامى اين شناورها به فاصلههاى زمانى بسيار كوتاه در لنگه پديدار گشتند. بر اساس گزارشهاى موجود به علت زد و خورد و دزدىهايى كه در پس كرانهها رخ داد اوضاع لنگه در بقيه سال، ناآرام و غير عادى بود. | ||
+ | |||
+ | در ماههاى اكتبر و نوامبر بستك نيز براى مدتى صحنه ناآرامىها بود و غلامحسين وراوى قائم مقام سيد با پيروان خود بدانجا حمله برده و صولت الملك حاكم موروثى بستك و از هواداران قوام را از آنجا اخراج كرد و غلامحسين وراوى، پسر صولت الملك را به عنوان حكمران منصوب كرد و خود همراه با غنايم آنجا را ترك گفت. چون حكمران جديد، محمد ولى خان، نتوانست موقعيتش را حفظ كند، به لنگه رفت و پدرش سرانجام دوباره به بستك بازگشت. | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:نهضت مشروطه]] | [[رده:نهضت مشروطه]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۶:۱۲
1ـ تسلط بيگانگان و نهضت مشروطه
از سال 1498 كه «واسكو دوگاما» راه هندوستان را از طريق تنگهى «اميدنيك» كشف نمود، توجه اروپائيان به سوى سواحل خليجفارس جلب گرديد و از اين تاريخ به بعد جنگ قدرت و تجارت بين رقيبان اروپايى در اين منطقه آغاز گرديد. در ابتدا پرتغالىها، سپس هلندىها و پس از آن انگليسىها پا به عرصه قدرت گذاشتند.
در سال 1898 م. / 1316 ه .ق، با انتخاب لرد كرزن به عنوان نايب السلطنة هندوستان، سياست انگلستان در درياى پارس در مسير اجراى مقاصد استعمارى تحرك بيشترى يافت، به طورى كه مدعى تمامى خليجفارس شد.
با ورود ناوگان روسيه به خليجفارس در سال 1905 م. / 1323 ه .ق، هنگامى كه مظفر الدين شاه قاجار، در راه سفر اروپا، در مسكو بود شايع گرديد كه دولت ايران جزيره قشم را به دولت روسيه تزارى يا فروخته و يا اجاره خواهد داد.
به دنبال آن مأمورين انگليسى در جزاير اقدام به برافراشتن پرچم انگليسى نمودند.
در آغاز نهضت مشروطيت مردم منطقه كه ساليان سال طعم اسارت و ذلّت نيروهاى بيگانه پرتغالى، هلندى و انگليسى را چشيده بودند و نفرت عميقى از آنان بر دل داشتند و به علت ضعف و سستى حكومتهاى ايران و حمايت آشكار و پنهان بعضى از عوامل داخلى حكومت، نتوانسته بودند در مبارزه با آنان موفق باشند، با شروع نهضت مشروطه به هواخواهى از مشروطه خواهان برخاستند.
در اوايل ماه مه 200 نفر از اهالى به قنسولخانه اعليحضرتى پناهنده شدند. مقصودشان از اين تحصن تظلم از حاكم آن محل و نجات از تعديات او بود. به قنسول اعليحضرتى سفارش شد كه در امور ايشان مداخله ننمايد و متحصنين پس از 3 يا 4 روز اقامت در قنسولخانه خارج گرديدند.
در سال 1907 دولت انگليس بنابر قرارداد 1907 با روس، ايران را در بين خود تقسيم نمودند و علاوه بر حضور در دريا، در خشكى نيز خط انگليس مناطق تحت سلطه خود را از سرحد افغان و گزيك و بيرجند تا بندرعباس گسترش داد.
با پيروزى مشروطه و ضعيف شدن قدرت حكومت مركزى غارت و دزدى و هرج و مرج همه جا را فرا گرفت و در راه كرمان و بندرعباس دو قافله غارت گرديد و در يك مورد 4 نفر مكارى كشته شدند. تجار تلگراف كردند كه ديگر جنس فرستاده نشود تا اوضاع راهها بهتر گردد. در اين زمان پست بندرعباس نيز به سرقت رفت.
جنبش ملى مشروطيت به طرق زياد بر منافع انگلستان تأثير منفى گذاشت. از يك سوى در راههاى تجارتى نا امنى بوجود آمده بود و از سوى ديگر به سبب رفتار و نگرش ضد اجنبى انجمنها و روزنامههاى محلى به تدريج اقتدار مقامات رسمى دولت تضعيف شد و باعث شد تا بر خلاف سابق در رفتارشان با انگليسها كمتر موضعى آشتى جويانه داشته باشد و به مجرد تماس يكى از حكمرانان محلى در جنوب با انگليسىها، يكى از اعضاء انجمنها بلافاصله پيام كتبى به پارلمان ملى ارسال مىدارد و يا اينكه عليه او در يكى از روزنامههاى محلى مبادرت به چاپ مقالهاى سراسر فحش و توهين مىكند. بعد از چند روز هم حكمران از پارلمان و يا دولت مركزى تلگرافى دريافت مىدارد كه از او خواسته شده تا ضمن اينكه رضايت گروهها را جلب كرده توضيحات لازمه را هم در اين خصوص ارائه نمايد.
اين آزادى باعث شد تا در جنوب ايران نيرويى به نام «حزب ايران جوان» بوجود آمد كه سخت تحت تأثير تبليغات مليون بود و روزنامههاى محلى در چارچوب اصول اقتصادى «سرزمين ايران براى ايرانيان» با شور و حرارت زياد مردم را پند و اندرز مىدادند و چون تنها نفوذ آشكار خارجى در منطقه نفوذ بريتانياى كبير بود فشار تمام اين حملات تبليغاتى و نشريات متوجه آن دولت بود. به گفته سر پرسى كاكس، انعكاس آن بر جوانان در بندر لنگه و بندرعباس به مراتب از بوشهر بيشتر بود.
در اين زمان (1909 ه .ق) اوضاع بندر لنگه در سرتاسر سال آشفته بود و گروههاى سنى و شيعه با يكديگر خصومت مىورزيدند. مقارن پايان سال اوضاع بندر لنگه بسيار آشفته شد.
در اين سال سيد عبدالحسين لارى نهضت را در لار آغاز كرده بود و موفقيتهاى چشمگيرى بدست آورده و همواره تهديد مىكرد كه بندر لنگه را مورد حمله قرار دهد.
سال 1909 به سبب خيزش ميهن پرستان ايرانى در سرتاسر ايران عليه استبداد صغير و محمدعلى شاه سالى فراموش نشدنى بود. در سرتاسر سال به علت مقاومت سيد عبدالحسين لارى در مقابل استبداد خسارات سنگينى بر بندر لنگه وارد آمد.
نظر به اينكه بندر لنگه يكى از بنادر مهم لارستان است، و از طرفى افراد مؤثر و با نفوذى از لارستانىها در آن سكونت دارند به طور طبيعى رخدادهاى لارستان در اين بندر تأثير مىگذاشت.
در اواخر ماه دسامبر يا اوايل ژانويه 1909 سيد عبدالحسين لارى به حاجعلى قلى خان، حكمران لارستان كه تصور مىرفت از حاميان قوام است هجوم برد و او را به سختى شكست داد.
بنابر آنچه گذشت سيد بىدرنگ، حكمرانان و مديران گمرك لنگه و بندرعباس را مورد خطاب قرار داد و به آنها هشدار داد كه چنانچه دستوراتش را بكار نبندند به سرنوشت گراشهاى مقتول دچار خواهند شد.
از طرفى لارستانىهاى ساكن در لنگه به محض اينكه از پيروزىهاى سيد آگاه شدند، آنها نيز رفتارى سرسختانه در پيش گرفتند و از حكمران آنجا خواستند تا حاج على لارى، فردى رذل و انگشت نما، را از زندان آزاد سازد. در همين گير و دار يك نفر ارمنى به نام آراتون، كارمند تجارتخانه وانك هوس كه براى رسيدگى به كارهاى تجارتى به لار رفته بود، از آنجا اخراج و تمام اموالش به سرقت رفت و نامبرده با وضعى اسفناك به لنگه مراجعه كرد.
در اوايل ماه مارس اعلاميههاى بيشترى از سيد (كه گفته مىشد از نجف ارسال شده است) به لنگه مىرسيد، كه به موجب آن راجع به اشغال گمرك و اخراج بلژيكىها، دستورات لازم صادر شده بود. افزون بر اين سيد به مديريت هم دستور داد تا ضمن تغيير عنوان اداريش، مهر اداره را هم به «اداره پست ملى لارستان» دگرگون سازد، و از بكار بردن تمبرهاى شاه هم خوددارى نمايد. در نتيجه تمبرهايى كه از لارستان به ساير جاها فرستاده مىشد، داراى نقش پيشنهادى سيد بود.
در روز 25 مارس مردم لنگه از اخبار اشغال گمركات بوشهر و بندرعباس توسط مليون آگاه شدند و در نتيجه خود نيز دلگرم شدند، تا در لنگه نيز همين موضوع را پيگيرى نمايند.
حكمران لنگه از سوى مليون در سمت خود باقى ماند و اين در حالى بود كه مدير ارمنى گمرك مجبور شد بعد از واگذارى تمامى مسئوليتهايش در ساختمان نمايندگى سياسى انگليس در لنگه تحصن كند. در خلال اين مدت ناوهاى جنگى ردبرست، فاكس، اسفينكس و لارنس از بندر لنگه ديدار كردند.
در ماههاى مارس و آوريل تمامى اين شناورها به فاصلههاى زمانى بسيار كوتاه در لنگه پديدار گشتند. بر اساس گزارشهاى موجود به علت زد و خورد و دزدىهايى كه در پس كرانهها رخ داد اوضاع لنگه در بقيه سال، ناآرام و غير عادى بود.
در ماههاى اكتبر و نوامبر بستك نيز براى مدتى صحنه ناآرامىها بود و غلامحسين وراوى قائم مقام سيد با پيروان خود بدانجا حمله برده و صولت الملك حاكم موروثى بستك و از هواداران قوام را از آنجا اخراج كرد و غلامحسين وراوى، پسر صولت الملك را به عنوان حكمران منصوب كرد و خود همراه با غنايم آنجا را ترك گفت. چون حكمران جديد، محمد ولى خان، نتوانست موقعيتش را حفظ كند، به لنگه رفت و پدرش سرانجام دوباره به بستك بازگشت.