ضرب المثلها در استان هرمزگان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) |
|||
(یک ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | ضرب المثلهاى رايج در مناطق عرب زبان استان: | ||
+ | |||
+ | ـ قوم الساعدت ما ذلت. | ||
+ | |||
+ | مردمى كه با يكديگر مساعدت و همكارى كنند، ذليل نمىشوند. | ||
+ | |||
+ | ـ لوصلمه لو اسرايين. | ||
+ | |||
+ | يا تاريك است يا دو تا چراغ دارد. (براى كسانى گفته مىشود كه در كارها افراط و تفريط كنند). | ||
+ | |||
+ | ـ مكروهه او يابت بت. | ||
+ | |||
+ | كسى چشمش ندارد، دختر هم زاييد. | ||
+ | |||
+ | ـ يطلب من الحافى النعال. | ||
+ | |||
+ | از پا برهنه دمپايى مىخواهد. | ||
+ | |||
+ | ـ راوانى حنطه بايعنى الشعير. | ||
+ | |||
+ | گندم نشانم داد، جو به من فروخت. | ||
+ | |||
+ | ـ آدم مادر مرده خواب مىرود ولى شكم گرسنه خواب نمىرود. | ||
+ | |||
+ | ـ آن دختر را گاو خورد (در مقام تهديد) | ||
+ | |||
+ | ـ نماز كه عادت نداره، روزه كه طاقت نداره، شكر خدا مسلمان است. | ||
+ | |||
+ | ـ يزد دور است ولى گز دور نيست. | ||
+ | |||
+ | ـ تا كور تماشا اكن، عش تمامند. | ||
+ | |||
+ | (تا كور تماشا كند، عروسى تمام مىشود). | ||
+ | |||
+ | ـ دشتى، چه آدُن از حال گشتى. | ||
+ | |||
+ | (مرد بيابانگرد و اهل صحرا از حال و روز دريا و كشتى چه مىداند). | ||
+ | |||
+ | ـ يك ماى خراب، صد ماى خوب خرا آكن. | ||
+ | |||
+ | (يك ماهى گنديده، صد ماهى تازه و خوب را به گند مىكشد). | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:ضرب المثلها]] | [[رده:ضرب المثلها]] |
نسخهٔ کنونی تا ۴ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۱۸:۱۶
ضرب المثلهاى رايج در مناطق عرب زبان استان:
ـ قوم الساعدت ما ذلت.
مردمى كه با يكديگر مساعدت و همكارى كنند، ذليل نمىشوند.
ـ لوصلمه لو اسرايين.
يا تاريك است يا دو تا چراغ دارد. (براى كسانى گفته مىشود كه در كارها افراط و تفريط كنند).
ـ مكروهه او يابت بت.
كسى چشمش ندارد، دختر هم زاييد.
ـ يطلب من الحافى النعال.
از پا برهنه دمپايى مىخواهد.
ـ راوانى حنطه بايعنى الشعير.
گندم نشانم داد، جو به من فروخت.
ـ آدم مادر مرده خواب مىرود ولى شكم گرسنه خواب نمىرود.
ـ آن دختر را گاو خورد (در مقام تهديد)
ـ نماز كه عادت نداره، روزه كه طاقت نداره، شكر خدا مسلمان است.
ـ يزد دور است ولى گز دور نيست.
ـ تا كور تماشا اكن، عش تمامند.
(تا كور تماشا كند، عروسى تمام مىشود).
ـ دشتى، چه آدُن از حال گشتى.
(مرد بيابانگرد و اهل صحرا از حال و روز دريا و كشتى چه مىداند).
ـ يك ماى خراب، صد ماى خوب خرا آكن.
(يك ماهى گنديده، صد ماهى تازه و خوب را به گند مىكشد).