ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

زبان و گویش مردم استان مرکزی

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

(تفاوت بین نسخه‌ها)
پرش به: ناوبری, جستجو
 
 
(۲ ویرایش میانی توسط ۲ کاربر نشان داده نشده‌است)
سطر ۱: سطر ۱:
 +
زبان اصلى در منطقه استان مركزى زبان فارسى است كه از قديم به صورت پهلوى وجود داشته است و هم اكنون به زبان رسمى ايران تبديل شده است؛ البته در برخى نقاط استان زبان تركى رواج دارد مانند مناطقى از فراهان و برخى ديگر از روستاهاى اراك، ساوه و ... .
  
 +
اما در مورد لهجه و گويش بايد گفت كه در استان مركزى لهجه‏هاى گوناگون و متفاوتى وجود دارد كه هر كدام از اين گويشها ولهجه‏ها مستلزم مطالعه و تحقيقات فراوان است، وليكن در اين جزوه به طور بسيار مختصر و اجمال به برخى از اين لهجه‏ها اشاره‏اى خواهيم داشت.
 +
 +
يكى از لهجه‏هاى رايج در استان، لهجه مردم شهرستان اراك و روستاهاى فارسى زبان اين شهرستان مى‏باشد.
 +
 +
براى مثال در شهر اراك و حومه آن اين نوع لهجه را به صورت كم‏رنگتر و در روستاهاى اين شهر به صورت غليظ‏ترى مشاهده مى‏كنيم.
 +
 +
در اينجا براى نمونه به چند لغت و واژه با لهجه اراكى اشاره مى‏كنيم:
 +
 +
ـ اِوْ: آب ـ ماخام: مى‏خواهم
 +
 +
ـ دُو: دوغ ـ ناماخام: نمى‏خواهم
 +
 +
ـ مُ: من ـ خُنِه: خانه
 +
 +
ـ تُنى: تويى ـ ملوچ يا مليچ: گنجشك
 +
 +
ـ بَرو: برو ـ بِيْنْ: ببين
 +
 +
ـ خودُم: خودم ـ عاروس: عروس
 +
 +
ـ پاپتى: پا برهنه ـ عامو: عمو
 +
 +
ـ اِوْزون: آويزان ـ باپوش: بپوش
 +
 +
ـ نِوْ: نو، تازه ـ قِلاق: كلاغ
 +
 +
ـ چِل: خُل، ديوانه ـ خُسوره: پدر زن
 +
 +
ـ گَر: كچل ـ بِدِّوْ: بُدو
 +
 +
از ديگر لهجه‏ها و گويشهاى مرسوم استان، گويش «بوربشه» يا «بوربستى» مى‏باشد كه در شهرهاى آشتيان، تفرش و گركان از قديم الايام وجود داشته است.
 +
 +
البته به مرور زمان مردم اين مناطق از گويش اصيل بوربشه فاصله گرفته‏اند و اين به دليل مهاجرت افراد اين مناطق به مناطق ديگر و يا مهاجرت افراد مناطق ديگر به اين مناطق و بسيارى از عوامل ديگر مانند توسعه وسايل ارتباط جمعى و غيره بوده است وليكن هنوز هم اين گويش وجود دارد و در بين مردم آشتيان، تفرش، گركان و به خصوص روستاهاى اين مناطق رايج است.
 +
 +
اين گويش در بسيارى از موارد به گويش اراكى نزديك است.
 +
 +
نمونه‏اى از واژگان فارسى به گويش بوربشه عبارتند از:
 +
 +
ـ نودان چر: آبشار ـ بدگل: زشت
 +
 +
ـ دارتك: داركوب ـ بستو: كوزه
 +
 +
ـ دسقاله: داس ـ بواكور: جغد
 +
 +
ـ ساك سياه: شورچشم ـ غربتى: كولى
 +
 +
ـ ترسوك: ترسو ـ قينه: مادر شوهر، مادر زن
 +
 +
ـ تنده: هسته ـ چُر: پيشاب
 +
 +
ـ كمانكشه: خميازه ـ جدازا: ناتنى
 +
 +
ـ گايى گذارى: گهگاه ـ گليچ دم: عقرب
 +
 +
ـ مزگو: هاون سنگى ـ مورچانه: مورچه
 +
 +
ـ مليچك: گنجشك ـ آبگرمه: اشكنه
 +
 +
ـ اسپار كردن: بيل زدن ـ آلماته: آرواره، فك
 +
 +
ـ پرچنه: زياد حرف زن ـ دوگوله: ديزى
 +
 +
ـ سُكِنه: آدم‏كثيف‏يا چرك ـ كلوچيدن: جويدن
 +
 +
ـ دندان كلوچيدن: دندانها را بهم ساييدن ـ چُندِله نشستن: نشستن درحاليكه زانوها
 +
 +
رادربغل گرفته‏باشند.
 +
 +
از ديگر گويشهاى استان، گويش مردم ساوه و روستاهاى اطراف آن است. اين گويش كه شاخه‏اى از زبان فارسى است روز به روز به فراموشى و نابودى مى‏رود و هم اكنون كهنسالان بيشتر با اين گويش صحبت مى‏كنند و در ميان جوانها به ندرت ديده مى‏شود كه كسى با اين گويش سخن گويد و بسيارى از كلمات و اصطلاحات و واژگان آن را جوانان نمى‏دانند.
 +
 +
متأسفانه بعضا ديده مى‏شود كه اگر كسى با اين گويش صحبت مى‏كند وى را استهزاء مى‏كنند. از عوامل مؤثر در كمرنگ شدن اين لهجه ارتباط با ديگر شهرها، مهاجرت، توسعه وسايل ارتباط جمعى و ... مى‏باشد.
 +
براى نمونه برخى از واژگان و اصطلاحات فارسى به گويش ساوه‏اى در زير آمده است:
 +
 +
ـ بِرار: برادر ـ بَخور: بخور
 +
 +
ـ بِشْنُفتِم: شنيدم ـ بَمُنْ: بمان
 +
 +
ـ هانيشِستُم: نشستم ـ بَرُفت: برفت
 +
 +
ـ دِسغاله: داس ـ بَخُورْدِم: خوردم
 +
 +
ـ پَستِه: پِسته ـ بَخُورِم: مى‏خورم
 +
 +
ـ زَنْدُن: زندان ـ بى‏سوخت: بسوخت، سوخت
 +
 +
ـ اَستِل: استخر ـ بى دوز: بدوز
 +
 +
ـ هَندُنه: هندوانه ـ بِدِو: بدو
 +
 +
ـ توخُنِه دِرِ: در خانه است ـ هاكوفتِم: كوبيدم
 +
 +
ـ بِچِه خُوْدِرِ: بچه خواب است ـ نى مى‏تُنِم: نمى‏توانم
 +
 +
ـ هامِن دِه: به من بده ـ نى مى‏خوره: نمى‏خورد
 +
 +
ـ نگفتِى‏يِم: نگفته‏ام ـ شى مى گى: چى مى گى
 +
 +
ـ نَخُورْدِى‏يِم: نخورده‏ام ـ اين شيزه؟: اين چيست؟
 +
 +
ـ طِفْلِىْ: طفلك (از باب تحبيب) ـ مَردِىْ: مردك (از باب تحقير)
 +
 +
ـ نِنِويسيد: ننويسيد ـ نِرو: نرو
 +
 +
ـ نِخُن: نخوان ـ آزگوره: خميازه، دهن دره
 +
 +
ـ آفتوِه: آفتابه ـ اُوزُن: آويزان
 +
 +
ـ جايه: زن برادر شوهر، جارى ـ جُلْ: كهنه نوزاد
 +
 +
ـ چِسبِنا: چسبناك ـ خَرجْ كِرد: شيربها
 +
 +
ـ خاليكى: نوزاد ـ خوش خوش: آهسته آهسته
 +
 +
مِنْ كى واشو ما گفْتِم: من كه به شما گفتم
 +
 +
گويش خمين از ديگر گويشهاى موجود استان به شمار مى‏آيد كه مردم منطقه خمين و روستاهاى آن به اين گويش ويژه سخن مى‏گويند.
 +
 +
نمونه‏اى از واژگان به گويش خمينى عبارتند از:
 +
 +
ـ اُو: آب ـ اُرسى: كفش
 +
 +
ـ ايلواره: آرواره ـ اِشتو: شتاب
 +
 +
ـ اِسِل: استخر ـ آسا: آهسته، يواش
 +
 +
ـ بَخور: بخور ـ بَشنه: باران
 +
 +
ـ بَل بِگه: بگذار بگويد ـ پيت آمِدُم: به تنگ آمدم
 +
 +
ـ تِنابَنده: مخلوق، جنبنده ـ پِلو: پُلو
 +
 +
ـ تِل: كنار، پيش‏هم، نزديك ـ جوق: جوى
 +
 +
ـ جِغِلَه: پسربچه ده دوازده ساله ـ چينه: ديوار
 +
 +
ـ چاله چوقورك: جوجه تيغى ـ چُلم: آب دماغ
 +
 +
ـ چُر: ادرار ـ خُسبيدن: خوابيدن
 +
 +
ـ چِمَه: چه عيبى دارم ـ چِشَه: چه عيبى دارد
 +
 +
ـ خالِزا: پسرخاله يا دخترخاله ـ خفتيده: خوابيده
 +
 +
ـ دوگوله: ديزى ـ دُماغ: دماغ
 +
 +
ـ دِلنگون: آويزان ـ زرآب: ادرار
 +
 +
ـ سيب خاكى: سيب زمينى ـ عام‏زا: پسرعمو، دخترعمو
 +
 +
گويش وفسى نيز در شمال شهرستان اراك متداول است. در روستاى وفس و سه روستاى همجوار آن يعنى چهرقان، فرك و گورچان به اين لهجه سخن مى‏گويند.
 +
 +
اين لهجه به وَوْسى موسوم است و يكى از شاخه‏هاى تاتى است.
 +
 +
برخى از واژه‏هاى اين لهجه عبارتند از:
 +
 +
ـ ديرم: دارم ـ ته: تو
 +
 +
ـ ونيم: ببينم ـ بسم: بشوم
 +
 +
ـ سوته: سوخته ـ واتنى: گفتنى.
 +
 +
علاوه بر اين، گويشهاى ديگرى نيز در استان مركزى وجود دارند مانند گويش محلاتى، شازندى، آستانه‏اى و... كه متأسفانه دراين زمينه تحقيقات و مطالعات جامعى بعمل نيامده است.
  
 
{{منابع}}
 
{{منابع}}
 
[[رده:زبان و گویش]]
 
[[رده:زبان و گویش]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۵ مرداد ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۲۴

زبان اصلى در منطقه استان مركزى زبان فارسى است كه از قديم به صورت پهلوى وجود داشته است و هم اكنون به زبان رسمى ايران تبديل شده است؛ البته در برخى نقاط استان زبان تركى رواج دارد مانند مناطقى از فراهان و برخى ديگر از روستاهاى اراك، ساوه و ... .

اما در مورد لهجه و گويش بايد گفت كه در استان مركزى لهجه‏هاى گوناگون و متفاوتى وجود دارد كه هر كدام از اين گويشها ولهجه‏ها مستلزم مطالعه و تحقيقات فراوان است، وليكن در اين جزوه به طور بسيار مختصر و اجمال به برخى از اين لهجه‏ها اشاره‏اى خواهيم داشت.

يكى از لهجه‏هاى رايج در استان، لهجه مردم شهرستان اراك و روستاهاى فارسى زبان اين شهرستان مى‏باشد.

براى مثال در شهر اراك و حومه آن اين نوع لهجه را به صورت كم‏رنگتر و در روستاهاى اين شهر به صورت غليظ‏ترى مشاهده مى‏كنيم.

در اينجا براى نمونه به چند لغت و واژه با لهجه اراكى اشاره مى‏كنيم:

ـ اِوْ: آب ـ ماخام: مى‏خواهم

ـ دُو: دوغ ـ ناماخام: نمى‏خواهم

ـ مُ: من ـ خُنِه: خانه

ـ تُنى: تويى ـ ملوچ يا مليچ: گنجشك

ـ بَرو: برو ـ بِيْنْ: ببين

ـ خودُم: خودم ـ عاروس: عروس

ـ پاپتى: پا برهنه ـ عامو: عمو

ـ اِوْزون: آويزان ـ باپوش: بپوش

ـ نِوْ: نو، تازه ـ قِلاق: كلاغ

ـ چِل: خُل، ديوانه ـ خُسوره: پدر زن

ـ گَر: كچل ـ بِدِّوْ: بُدو

از ديگر لهجه‏ها و گويشهاى مرسوم استان، گويش «بوربشه» يا «بوربستى» مى‏باشد كه در شهرهاى آشتيان، تفرش و گركان از قديم الايام وجود داشته است.

البته به مرور زمان مردم اين مناطق از گويش اصيل بوربشه فاصله گرفته‏اند و اين به دليل مهاجرت افراد اين مناطق به مناطق ديگر و يا مهاجرت افراد مناطق ديگر به اين مناطق و بسيارى از عوامل ديگر مانند توسعه وسايل ارتباط جمعى و غيره بوده است وليكن هنوز هم اين گويش وجود دارد و در بين مردم آشتيان، تفرش، گركان و به خصوص روستاهاى اين مناطق رايج است.

اين گويش در بسيارى از موارد به گويش اراكى نزديك است.

نمونه‏اى از واژگان فارسى به گويش بوربشه عبارتند از:

ـ نودان چر: آبشار ـ بدگل: زشت

ـ دارتك: داركوب ـ بستو: كوزه

ـ دسقاله: داس ـ بواكور: جغد

ـ ساك سياه: شورچشم ـ غربتى: كولى

ـ ترسوك: ترسو ـ قينه: مادر شوهر، مادر زن

ـ تنده: هسته ـ چُر: پيشاب

ـ كمانكشه: خميازه ـ جدازا: ناتنى

ـ گايى گذارى: گهگاه ـ گليچ دم: عقرب

ـ مزگو: هاون سنگى ـ مورچانه: مورچه

ـ مليچك: گنجشك ـ آبگرمه: اشكنه

ـ اسپار كردن: بيل زدن ـ آلماته: آرواره، فك

ـ پرچنه: زياد حرف زن ـ دوگوله: ديزى

ـ سُكِنه: آدم‏كثيف‏يا چرك ـ كلوچيدن: جويدن

ـ دندان كلوچيدن: دندانها را بهم ساييدن ـ چُندِله نشستن: نشستن درحاليكه زانوها

رادربغل گرفته‏باشند.

از ديگر گويشهاى استان، گويش مردم ساوه و روستاهاى اطراف آن است. اين گويش كه شاخه‏اى از زبان فارسى است روز به روز به فراموشى و نابودى مى‏رود و هم اكنون كهنسالان بيشتر با اين گويش صحبت مى‏كنند و در ميان جوانها به ندرت ديده مى‏شود كه كسى با اين گويش سخن گويد و بسيارى از كلمات و اصطلاحات و واژگان آن را جوانان نمى‏دانند.

متأسفانه بعضا ديده مى‏شود كه اگر كسى با اين گويش صحبت مى‏كند وى را استهزاء مى‏كنند. از عوامل مؤثر در كمرنگ شدن اين لهجه ارتباط با ديگر شهرها، مهاجرت، توسعه وسايل ارتباط جمعى و ... مى‏باشد. براى نمونه برخى از واژگان و اصطلاحات فارسى به گويش ساوه‏اى در زير آمده است:

ـ بِرار: برادر ـ بَخور: بخور

ـ بِشْنُفتِم: شنيدم ـ بَمُنْ: بمان

ـ هانيشِستُم: نشستم ـ بَرُفت: برفت

ـ دِسغاله: داس ـ بَخُورْدِم: خوردم

ـ پَستِه: پِسته ـ بَخُورِم: مى‏خورم

ـ زَنْدُن: زندان ـ بى‏سوخت: بسوخت، سوخت

ـ اَستِل: استخر ـ بى دوز: بدوز

ـ هَندُنه: هندوانه ـ بِدِو: بدو

ـ توخُنِه دِرِ: در خانه است ـ هاكوفتِم: كوبيدم

ـ بِچِه خُوْدِرِ: بچه خواب است ـ نى مى‏تُنِم: نمى‏توانم

ـ هامِن دِه: به من بده ـ نى مى‏خوره: نمى‏خورد

ـ نگفتِى‏يِم: نگفته‏ام ـ شى مى گى: چى مى گى

ـ نَخُورْدِى‏يِم: نخورده‏ام ـ اين شيزه؟: اين چيست؟

ـ طِفْلِىْ: طفلك (از باب تحبيب) ـ مَردِىْ: مردك (از باب تحقير)

ـ نِنِويسيد: ننويسيد ـ نِرو: نرو

ـ نِخُن: نخوان ـ آزگوره: خميازه، دهن دره

ـ آفتوِه: آفتابه ـ اُوزُن: آويزان

ـ جايه: زن برادر شوهر، جارى ـ جُلْ: كهنه نوزاد

ـ چِسبِنا: چسبناك ـ خَرجْ كِرد: شيربها

ـ خاليكى: نوزاد ـ خوش خوش: آهسته آهسته

مِنْ كى واشو ما گفْتِم: من كه به شما گفتم

گويش خمين از ديگر گويشهاى موجود استان به شمار مى‏آيد كه مردم منطقه خمين و روستاهاى آن به اين گويش ويژه سخن مى‏گويند.

نمونه‏اى از واژگان به گويش خمينى عبارتند از:

ـ اُو: آب ـ اُرسى: كفش

ـ ايلواره: آرواره ـ اِشتو: شتاب

ـ اِسِل: استخر ـ آسا: آهسته، يواش

ـ بَخور: بخور ـ بَشنه: باران

ـ بَل بِگه: بگذار بگويد ـ پيت آمِدُم: به تنگ آمدم

ـ تِنابَنده: مخلوق، جنبنده ـ پِلو: پُلو

ـ تِل: كنار، پيش‏هم، نزديك ـ جوق: جوى

ـ جِغِلَه: پسربچه ده دوازده ساله ـ چينه: ديوار

ـ چاله چوقورك: جوجه تيغى ـ چُلم: آب دماغ

ـ چُر: ادرار ـ خُسبيدن: خوابيدن

ـ چِمَه: چه عيبى دارم ـ چِشَه: چه عيبى دارد

ـ خالِزا: پسرخاله يا دخترخاله ـ خفتيده: خوابيده

ـ دوگوله: ديزى ـ دُماغ: دماغ

ـ دِلنگون: آويزان ـ زرآب: ادرار

ـ سيب خاكى: سيب زمينى ـ عام‏زا: پسرعمو، دخترعمو

گويش وفسى نيز در شمال شهرستان اراك متداول است. در روستاى وفس و سه روستاى همجوار آن يعنى چهرقان، فرك و گورچان به اين لهجه سخن مى‏گويند.

اين لهجه به وَوْسى موسوم است و يكى از شاخه‏هاى تاتى است.

برخى از واژه‏هاى اين لهجه عبارتند از:

ـ ديرم: دارم ـ ته: تو

ـ ونيم: ببينم ـ بسم: بشوم

ـ سوته: سوخته ـ واتنى: گفتنى.

علاوه بر اين، گويشهاى ديگرى نيز در استان مركزى وجود دارند مانند گويش محلاتى، شازندى، آستانه‏اى و... كه متأسفانه دراين زمينه تحقيقات و مطالعات جامعى بعمل نيامده است.


منابع