ضرب المثلها در استان لرستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) جز (۱ نسخه) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | در ميان همه اقوام و ملل، با هر آيين و عقيدهاى، از ديرباز تاكنون «مثَل» رايج بوده و هست، به طورى كه بخش عمدهاى از فرهنگ هر ملت را تشكيل داده است. | ||
+ | مردم همواره سعى كردهاند كه سخنان حكمتآميز، پند و موعظه و... را در قالب مَثَل بيان كنند، چرا كه مَثَل به خاطر ايجاز و اختصار فهم معانى بلند در عبارتى كوتاه، سهل الحفظ بودن، قدرت جذب بيشتر افكار، سرعت انتقال معنى و ذوق طبيعى، تأثير بسيارى در اذهان مردم دارد. | ||
+ | |||
+ | مردم لرستان نيز از ضرب المثلهايى استفاده مىكنند كه نشاندهنده فرهنگ اصيل آنان مىباشد. | ||
+ | |||
+ | در اينجا به ذكر چند نمونه از ضرب المثلهاى رايج در استان اشاره مىكنيم. | ||
+ | |||
+ | ـ يكى نُو دِه هُنَش نِوى، مىرَت پياز مىخرى! | ||
+ | |||
+ | يكى نان در خانه نداشت، مىرفت پياز مىخريد! | ||
+ | |||
+ | ـ لويينَ ده گُسنى مُرد، مىگُتِن گِردَ دِلِش گِرِتَ. | ||
+ | |||
+ | آسيابان از گرسنگى مرد، مىگفتند: از پرخورى است [و يا مىگفتند: نان گِردَ دلش را گرفته]. | ||
+ | |||
+ | ـ سير، خَوَرْه گُسْنَ نارَ. | ||
+ | |||
+ | آدم سير از آدم گرسنه خبر ندارد. | ||
+ | |||
+ | ـ يه گُل ووهار نه مو. | ||
+ | |||
+ | با يك گل بهار نمىشود. | ||
+ | |||
+ | ـ هه ر كه بويل مه كيه مه ل كوليره [يك نوع نان كه آن را در زير خاكستر داغ زغال مىپزند] وژرا: | ||
+ | |||
+ | هر كس خاكستر زغال را روى نان خود مىريزد. (يعنى هر كسى براى خود مىكوشد). | ||
+ | |||
+ | دل مه ژى رازيونهها بارِرَ: | ||
+ | |||
+ | دلم درد مىكند حال آنكه رازيانه در كولهبارم وجود دارد. | ||
+ | |||
+ | گُر وَل! مال نُوين ميشل كَدخُدا بين. | ||
+ | |||
+ | گربهها در خانه نبودند، موشها كدخدا بودند. | ||
+ | |||
+ | ـ شُتِر كُلْ چىْ مَيرى كَم و يژنگ نِمَيرى. | ||
+ | |||
+ | شتر تمام چيزها را مىبرد، الك آرد ديز نمىبرد. | ||
+ | |||
+ | ـ گُروَه ميش اَره ضَعف دِل وِ ژَ مَگرى عِزَت اَرساى مالَه مَنى. | ||
+ | |||
+ | گربه موش را براى ضعف دل خود مىگيرد، عزت را براى صاحبخانه مىگذارد. | ||
+ | |||
+ | ـ اسب خرمنه نه هى بار اِكنن. | ||
+ | |||
+ | اسب از خر جا مانده را هميشه بار مىكنند. | ||
+ | |||
+ | ـ اير كلا آقاسه نيده بيد، ادعا شايى اِكرد. | ||
+ | |||
+ | اگر كلاه پدرش را نديده بود، ادعاى شاهى مىكرد. | ||
+ | |||
+ | ـ دوغ كه وم نمه يى، په چه كاسنه مشگنى. | ||
+ | |||
+ | دوغ كه نمىدهى، پس چرا كاسه را مىشكنى. | ||
+ | |||
+ | ـ تف دِدَس پتى اركُرِ شايى | ||
+ | |||
+ | تف به دست خالى و به چيزى اگر پسر شاه باشى. | ||
+ | |||
+ | ـ وش گتن ئى خر دپمه درار | ||
+ | |||
+ | به او گفتن اين خر را از پنه درآور. | ||
+ | |||
+ | ـ لو و دنو هم و يك موحورن. | ||
+ | |||
+ | لب و دندان هم به هم مىخورند. | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:ضرب المثلها]] | [[رده:ضرب المثلها]] |
نسخهٔ کنونی تا ۴ آبان ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۳۹
در ميان همه اقوام و ملل، با هر آيين و عقيدهاى، از ديرباز تاكنون «مثَل» رايج بوده و هست، به طورى كه بخش عمدهاى از فرهنگ هر ملت را تشكيل داده است.
مردم همواره سعى كردهاند كه سخنان حكمتآميز، پند و موعظه و... را در قالب مَثَل بيان كنند، چرا كه مَثَل به خاطر ايجاز و اختصار فهم معانى بلند در عبارتى كوتاه، سهل الحفظ بودن، قدرت جذب بيشتر افكار، سرعت انتقال معنى و ذوق طبيعى، تأثير بسيارى در اذهان مردم دارد.
مردم لرستان نيز از ضرب المثلهايى استفاده مىكنند كه نشاندهنده فرهنگ اصيل آنان مىباشد.
در اينجا به ذكر چند نمونه از ضرب المثلهاى رايج در استان اشاره مىكنيم.
ـ يكى نُو دِه هُنَش نِوى، مىرَت پياز مىخرى!
يكى نان در خانه نداشت، مىرفت پياز مىخريد!
ـ لويينَ ده گُسنى مُرد، مىگُتِن گِردَ دِلِش گِرِتَ.
آسيابان از گرسنگى مرد، مىگفتند: از پرخورى است [و يا مىگفتند: نان گِردَ دلش را گرفته].
ـ سير، خَوَرْه گُسْنَ نارَ.
آدم سير از آدم گرسنه خبر ندارد.
ـ يه گُل ووهار نه مو.
با يك گل بهار نمىشود.
ـ هه ر كه بويل مه كيه مه ل كوليره [يك نوع نان كه آن را در زير خاكستر داغ زغال مىپزند] وژرا:
هر كس خاكستر زغال را روى نان خود مىريزد. (يعنى هر كسى براى خود مىكوشد).
دل مه ژى رازيونهها بارِرَ:
دلم درد مىكند حال آنكه رازيانه در كولهبارم وجود دارد.
گُر وَل! مال نُوين ميشل كَدخُدا بين.
گربهها در خانه نبودند، موشها كدخدا بودند.
ـ شُتِر كُلْ چىْ مَيرى كَم و يژنگ نِمَيرى.
شتر تمام چيزها را مىبرد، الك آرد ديز نمىبرد.
ـ گُروَه ميش اَره ضَعف دِل وِ ژَ مَگرى عِزَت اَرساى مالَه مَنى.
گربه موش را براى ضعف دل خود مىگيرد، عزت را براى صاحبخانه مىگذارد.
ـ اسب خرمنه نه هى بار اِكنن.
اسب از خر جا مانده را هميشه بار مىكنند.
ـ اير كلا آقاسه نيده بيد، ادعا شايى اِكرد.
اگر كلاه پدرش را نديده بود، ادعاى شاهى مىكرد.
ـ دوغ كه وم نمه يى، په چه كاسنه مشگنى.
دوغ كه نمىدهى، پس چرا كاسه را مىشكنى.
ـ تف دِدَس پتى اركُرِ شايى
تف به دست خالى و به چيزى اگر پسر شاه باشى.
ـ وش گتن ئى خر دپمه درار
به او گفتن اين خر را از پنه درآور.
ـ لو و دنو هم و يك موحورن.
لب و دندان هم به هم مىخورند.