فرق مذهبی استان گیلان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) جز (۱ نسخه) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | 1ـ زيديه | ||
+ | |||
+ | زيديان پيروان زيد فرزند امام سجاد عليهالسلام مىباشند. زيديان مسلمانانى بودند كه زيد را امام دانسته و امامت امام محمدباقر عليهالسلام را انكار مىكردند. زيديان يكى از شرايط امام را قيام بر عليه حكومت (خروج با شمشير) مىدانستند. | ||
+ | |||
+ | زيد در سال 121 ه .ق در دوران خلافت هشام بن عبدالملك قيام كرد و بسيارى از مردم به وى پيوستند. زيد در سال 125 ه .ق در جنگ كشته شد و زيديان پس از كشته شدن زيدبن على با فرزندان وى بيعت كردند. اولين پناهنده علوى به گيلان يحيى بن عبدالله است كه در اثر كشته شدن برادران وى محمد و ابراهيم از بيم خلفاء بنى عباسى در سال 176 ه .ق به گيلان پناهنده شد. با پناهنده شدن يحيى به گيلان و ديلم، مردم با وى به عنوان امام بيعت كردند. بعد از وى با آمدن حسن بن زيد حكومت علويان پايه ريزى شد و بين سالهاى 250 تا 587 ه .ق ادامه يافت. | ||
+ | |||
+ | سرانجام در سال 287 ه .ق محمد بن زيد جانشين حسن در حال پيكار با سامانيان به رهبرى اسماعيل سامانى به قتل رسيد و حكومت سامانى جاى علويان را گرفت. | ||
+ | |||
+ | در سال 287 ه .ق پس از مرگ محمد بن زيد، ناصرالحق اطروش، به تبليغ اسلام پرداخت و در سال 301 ه .ق به همراهى مردم گيلان و طبرستان و ديلم قيام را بر عليه سامانيان به پا داشت و حكومت علويان را دوباره استقرار بخشيد. و فرزندان ناصرالحق تا سال 316 بر طبرستان و گيلان حكومت كردند. | ||
+ | |||
+ | بينش دينى زيديه | ||
+ | |||
+ | زيديه در مورد خلافت خلفاء راشدين اعتقاد داشتند كه در خلافت ابوبكر و عمر مصلحتى بوده است و قرابت حضرت على عليهالسلام با پيامبر و برترى وى بر صحابه ملازمت با خلافت وى ندارد. زيرا خلافت بر مدار فضيلت نيست. در مورد امامت كسى را امام مىدانستند كه دعوت به خروج، قيام با شمشير نموده باشد، لذا امامت امام باقر عليهالسلام را انكار مىكردند و قائل به امامت زيد فرزند امام سجاد عليهالسلام بودند كه قيام نموده بود. | ||
+ | |||
+ | زيديه عصمت پيشوايان دين و قدرت بر اعجاز آنها را جز عناصر اصلى اعتقادات شيعه بود انكار مىكردند و امام را مصون از خطا و اشتباه نمىدانستند. | ||
+ | |||
+ | زيديان پس از شهادت زيد بن على به چند فرقه تقسيم شدند و يكى از مهمترين فرقههاى زيديه جاروديه مىباشد. جاروديه فرقهاى از زيديه منسوب به ابوالجارود زياد بن ابى زياد خراسانى هستند. | ||
+ | |||
+ | مولف كتاب بستان السياحه در مورد عقايد دينى گيلانىها مىنويسد: «تا زمان ظهور شاه اسماعيل مردم آنجا زيدى و جارودى بودند و بعد از ظهور آن پادشاه مذهب اماميه قبول كردند.» | ||
+ | |||
+ | جاروديه اعتقاد داشتند پيامبر اسلام بدون اينكه نام على عليهالسلام را ببرد در توصيفى كه از جانشين خود كرده او را به امامت برگزيد ومردم در برگزيدن ابوبكر به خلافت كافر شدند. جاروديان پس اززيد بن على، عبدالله بن حسن بن حسن را امام مىدانستند و كشته شدن او را باور نداشتند مىگفتند او خروج خواهد كرد و بر زمين پادشاهى مىكند. | ||
+ | |||
+ | 2ـ اسماعيليه | ||
+ | |||
+ | اسماعيليه شاخهاى از مذهب شيعه است، كه در ميانه قرن دوم هجرى شكل گرفت. اسماعيليه مىگفتند كه پس از امام جعفر صادق عليهالسلام پسر مهترش اسماعيل كه در زمان حيات پدر در گذشت وارث مقام امام است، نه امام موسى كاظم عليهالسلام برخى از اسماعيليه اعتقاد داشتند كه اسماعيل نمرده است و خبر مردن او از روى تقيه و از بيم آنكه مبادا دشمنان قصد جانش را كنند، اظهار شده است. آنان اسماعيل را مهدى موعود امت مىدانستند و امامت را در وى پايان يافته مىديدند. گروهى از اسماعيليه نيز مرگ وى را قبول كرده اما فرزند اسماعيل را امام بعد از وى دانستهاند. و او را امام قائم و غايب دانستهاند. | ||
+ | |||
+ | نفوذ مذهب اسماعيليه در گيلان مانند بسيارى از نقاط ايران از نيمه دوم قرن پنجم آغاز شد. حسن صباح رهبر اسماعيليان هنگامى كه از سفرهاى طولانى خود در بين النهرين، سوريه، مصر، لبنان و فلسطين به ايران بازگشت، فعاليت خود را آغاز كرد و يكى از مكانها مناسب براى تبليغ مذهب اسماعيلى را در ناحيه شمال و گيلان يافت. وى قلعه الموت را كه بين قزوين و رودبار بود و جزء قلمرو پادشاهان ديلم و گيلان به شمار مىرفت به عنوان مركز فعاليتهاى خود انتخاب كرد. حسن صباح و مبلغين اسماعيلى، مردم گيلان را كه سابقه تشيع داشتند به مذهب خود دعوت كردند. برخى از محققان نوشتهاند: «حسن صباح به عنوان داعى ديلمستان كه مقام برجستهاى بود انتخاب شد و بسيارى از نقاط گيلان و ديلمان تحت حكومت وى قرار داشت.» | ||
+ | |||
+ | در ديلمان يكى از امامان فرقه زيديه به نام ابوهاشم علوى فعاليت شديدى را براى مقابله با اسماعيليه آغاز كرد. او تصميم گرفت نفوذ اسماعيليه را در گيلان قطع كند و حكومت زيديان را در قلمرو حكومت اسماعيليه مستقر سازد. ابوهاشم نمايندگانى به اطراف فرستاد و مردم را به شورش و قيام عليه اسماعيليه دعوت نمود. | ||
+ | |||
+ | كيا بزرگ اميد (رهبر اسماعيليه) وقتى از واقعه آگاهى يافت، وى را مورد نكوهش قرار داد و از وى خواست كه فعاليتهاى خود را بر عليه اسماعيليه متوقف سازد. با ادامه فعاليت زيديه، كاركيا آماده نبرد با ابوهاشم، امام زيديه در گيلان شد. ابوهاشم لشگرى از مريدان خود فراهم كرد و در سال 526 ه .ق دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند. سپاه زيديه به آسانى شكست خورد و اسماعيليه بر ابوهاشم امام زيديه دست يافتند و او را گرفته و سوزاندند. | ||
+ | |||
+ | از آن پس نفوذ اسماعيليه در گيلان افزايش يافت. تا اوايل قرن نهم هجرى پيروان اسماعيليه در گيلان فعاليت داشتند. در اين هنگام سيد رضى كيا، فرمانرواى لاهيجان به سپاهيان خود دستور داد هر جا اسماعيليان را يافتند به حيات آنها پايان دهند. با كشتارى كه در دوره فرمانروايى سيد رضى كيا صورت پذيرفت به نفوذ اسماعيليان پايان داده شد. | ||
+ | |||
+ | 3ـ آئين پسيخانيان (نقطويه) | ||
+ | |||
+ | يكى از شاگردان و پيروان فضل استرابادى مؤسس نهضت حروفيه، محمود پسيخانى گيلانى بود. وى به علت اختلاف در برخى عقايد ازنهضت حروفيه جدا و خود نهضت دينى جديدى به همين نام (پسيخانيان) در اوايل قرن نهم هجرى تأسيس كرد. | ||
+ | |||
+ | برخى محمود را از مريدان شاه طاهر انجدانى، امام اسماعيليه دانستهاند. آنان با اسماعيليان نوعى در آميختگى داشتهاند هر دو طايفه به تناسخ تمايل داشته و مبلغين خود را محبت مىناميدند و روش تعليمى يكسانى را دنبال مىكردهاند. | ||
+ | |||
+ | محمود اصل هر چيز را از خاك مىدانست و آن را نقطه مىخواند. بدين جهت آئين او به نقطوى معروف شده است. يكى از اصول آئين نقطوى، تناسخ ارواح پس ازمرگ در بدن انسانها، حيوانات و نباتات بوده است. | ||
+ | |||
+ | آنان معتقد بودند كه ارواح پست در انسانها و يا حيوانات يا نباتات تنزل مىكنند و ارواح بلند مرتبه به آسمانها صعود مىكردند و بقاى جاودانى پيدا مىكند. | ||
+ | |||
+ | پسيخانيان يا نقطويان در بين قرنهاى نهم تا يازدهم در گيلان پيروانى داشتهاند و شاعرانى مانند مولانا نثرى گيلانى از شاعران و نويسندگان نهضت نقطوى بودهاند. نقطويان گيلان و ساير نقاط كشور در زمان حكومت شاه عباس صفوى مورد كشتار قرار گرفتند و برخى از پيروان نهضت نقطوى به هندوستان مهاجرت كردند و ديگران نيز دست از آئين خود كشيدهاند. | ||
+ | |||
+ | 4ـ شيخيه | ||
+ | |||
+ | مؤسس فرقه شيخيه شيخ احمد احسايى مىباشد. شيخ احمد، اساس مذهب خود را مبتنى بر امتزاج تعبيرات فلسفى قديم متأثر از آثار سهروردى با اخبار آل محمد صلىاللهعليهوآله قرار داد. آنان اصول دين را مبتنى بر چهار ركن توحيد، نبوت و امامت و ركن رابع مىدانند. | ||
+ | |||
+ | مراد آنان از ركن رابع، شناختن شيعه كامل است كه همان مبلغ و ناطق اول باشد و او واسطه بين شيعيان و امام غايب مىباشد. | ||
+ | |||
+ | وى احكام را مستقيم از امام غايب، امام مهدى(عج) مىگيرد و به ديگران مىرساند. شيخ احمد احسايى و سيدكاظم رشتى نيز نيمه آشكار و پنهان چنين ادعايى را داشتهاند. | ||
+ | |||
+ | در تفسير ديگرى از ركن رابع، آن را به تولى وتبرى، دوست داشتن ائمه شيعه و دورى جستن از دشمنان آنها معنى كردهاند. بعد از مرگ شيخ احمد احسايى، سيد كاظم رشتى، شاگرد برجسته وى، جانشين وى شد. در دوران حيات سيد كاظم فرقه شيخيه پيروان فراوانى در ميان مردم گيلان و ساير شهرهاى ايران پيدا كرد. | ||
+ | |||
+ | در زمان وى بخاطر علاقه مردم گيلان به وى و افزايش پيروان آن نسبت به ساير شهرها، گيلان به عنوان مركز جمعيتى شيخيه در ايران بود. اما با مرگ سيد، كرمان و آذربايجان بر گيلان پيشى گرفته است. مخصوصا كرمان تحت تأثير محمد كريم خان كرمانى شاگرد سيد كاظم رشتى مركز اصلى شيخيه قرار گرفته است. | ||
+ | |||
+ | 5ـ بابيه | ||
+ | |||
+ | مؤسس فرقه بابيه، على محمد باب از شاگردان سيد كاظم رشتى (از موسسان مذهب شيخيه) مىباشد. وى پس از مرگ سيد كاظم رشتى در سال 1260 ه .ق مدعى شد كه باب و واسطه وصول به امام زمان عليهالسلام مىباشد. قبل از وى استادش سيد كاظم رشتى و شيخ احمد احسايى موسس فرقه شيخيه به طور نيمه آشكار چنين ادعايى داشتند. | ||
+ | |||
+ | وى پس از چندى از دعوى باب بودن پا فراتر نهاد ومدعى شد كتاب «بيان» را خداوند بر او نازل كرده است و در سالهاى آخر عمر خود ادعا كرد وى همان قائم موعود است. ولى كتاب بيان او آخرين كتاب آسمانى نخواهد بود. بلكه ظهور بعد از او كه هميشه از آن به «من يظهره الله» تعبير مىنمود اتفاق خواهد افتاد و آن ظهور به مراتب بالاتر از ظهور او خواهد بود. | ||
+ | |||
+ | على محمد باب پس از حضور در مجلس بحث و گفتگو با علما در تبريز به مرگ محكوم شد و در شعبان 1266 ه .ق به دار آويخته شد. | ||
+ | |||
+ | با مرگ باب بين ميرزا يحيى نورى مشهور به صبح ازل و ميرزا حسنعلى معروف به بهاء الله از برادران وى اختلاف پيش آمد و هر يك فرقهاى در بابيه گشودند. | ||
+ | |||
+ | هنگامى كه على محمد باب به دستور ناصرالدين شاه در زندان بسر مىبرد شورشهايى در مازندران و آذربايجان رخ داد و عدهاى به طرفداران و پيروى از او برخواستند. | ||
+ | |||
+ | افكار و عقايد بابيه در برخى از نقاط گيلان بويژه در ميان شيخيه رسوخ پيدا كرد. گيلانيان پس از مرگ باب به برادر وى ميرزا حسنعلى پيوستند. تا سالهاى نخست انقلاب بهائيان در گيلان بويژه در رشت زندگى مىكردند. پس از انقلاب برخى به شهرهاى ديگر كوچ كردند و برخى از آنها در سايه انقلاب اسلامى به دين اسلام تشرف حاصل كردند. | ||
+ | |||
+ | تصوف | ||
+ | |||
+ | در قرن هشتم هجرى عقايد عرفانى و تصوف در گيلان رواج يافت. از قرن چهارم نشانههايى از نشر عقايد عرفانى و تصوف در گيلان مشاهده مىگردد اما اوج رونق بازار خانقاهها و رواج عقايد عرفانى در گيلان و نيز گرايش مردم اين سرزمين به دراويش از قرن هشتم هجرى است. با حمله مغول و تعصب شديد اهل تسنن نسبت به شيعيان، بعضى از شيعيان به اين فرقه رو كرده و با حمايت آنان بر عليه اهل تسنن قيام نمودند. رواج تصوف در گيلان بيش از هر چيز مربوط به سابقه طولانى عقايد مردم به شيعه و نيز توافق و هماهنگى بين صفات و روحيات آنان با خلق و خو و ملكات درويشى از جنبههاى جوانمردى و فداكارى و گذشت است و شايد داستانهاى گوناگون و اعجابآور دلاورىهاى حضرت على عليهالسلام و ستمها و بىعدالتىهاى نسبت به اولاد و احفاد ايشان بيش از عمق فلسفه عرفان در گرايش مردم گيلان به تصوف و توجه به خانقاهها تأثير داشته است. | ||
+ | |||
+ | هم اكنون مردم فرقه على اللهى در اطراف مرداب انزلى و مناطق بين تالش و خلخال و كلاردشت زندگى مىكنند. | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:فرق مذهبی]] | [[رده:فرق مذهبی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۴۱
1ـ زيديه
زيديان پيروان زيد فرزند امام سجاد عليهالسلام مىباشند. زيديان مسلمانانى بودند كه زيد را امام دانسته و امامت امام محمدباقر عليهالسلام را انكار مىكردند. زيديان يكى از شرايط امام را قيام بر عليه حكومت (خروج با شمشير) مىدانستند.
زيد در سال 121 ه .ق در دوران خلافت هشام بن عبدالملك قيام كرد و بسيارى از مردم به وى پيوستند. زيد در سال 125 ه .ق در جنگ كشته شد و زيديان پس از كشته شدن زيدبن على با فرزندان وى بيعت كردند. اولين پناهنده علوى به گيلان يحيى بن عبدالله است كه در اثر كشته شدن برادران وى محمد و ابراهيم از بيم خلفاء بنى عباسى در سال 176 ه .ق به گيلان پناهنده شد. با پناهنده شدن يحيى به گيلان و ديلم، مردم با وى به عنوان امام بيعت كردند. بعد از وى با آمدن حسن بن زيد حكومت علويان پايه ريزى شد و بين سالهاى 250 تا 587 ه .ق ادامه يافت.
سرانجام در سال 287 ه .ق محمد بن زيد جانشين حسن در حال پيكار با سامانيان به رهبرى اسماعيل سامانى به قتل رسيد و حكومت سامانى جاى علويان را گرفت.
در سال 287 ه .ق پس از مرگ محمد بن زيد، ناصرالحق اطروش، به تبليغ اسلام پرداخت و در سال 301 ه .ق به همراهى مردم گيلان و طبرستان و ديلم قيام را بر عليه سامانيان به پا داشت و حكومت علويان را دوباره استقرار بخشيد. و فرزندان ناصرالحق تا سال 316 بر طبرستان و گيلان حكومت كردند.
بينش دينى زيديه
زيديه در مورد خلافت خلفاء راشدين اعتقاد داشتند كه در خلافت ابوبكر و عمر مصلحتى بوده است و قرابت حضرت على عليهالسلام با پيامبر و برترى وى بر صحابه ملازمت با خلافت وى ندارد. زيرا خلافت بر مدار فضيلت نيست. در مورد امامت كسى را امام مىدانستند كه دعوت به خروج، قيام با شمشير نموده باشد، لذا امامت امام باقر عليهالسلام را انكار مىكردند و قائل به امامت زيد فرزند امام سجاد عليهالسلام بودند كه قيام نموده بود.
زيديه عصمت پيشوايان دين و قدرت بر اعجاز آنها را جز عناصر اصلى اعتقادات شيعه بود انكار مىكردند و امام را مصون از خطا و اشتباه نمىدانستند.
زيديان پس از شهادت زيد بن على به چند فرقه تقسيم شدند و يكى از مهمترين فرقههاى زيديه جاروديه مىباشد. جاروديه فرقهاى از زيديه منسوب به ابوالجارود زياد بن ابى زياد خراسانى هستند.
مولف كتاب بستان السياحه در مورد عقايد دينى گيلانىها مىنويسد: «تا زمان ظهور شاه اسماعيل مردم آنجا زيدى و جارودى بودند و بعد از ظهور آن پادشاه مذهب اماميه قبول كردند.»
جاروديه اعتقاد داشتند پيامبر اسلام بدون اينكه نام على عليهالسلام را ببرد در توصيفى كه از جانشين خود كرده او را به امامت برگزيد ومردم در برگزيدن ابوبكر به خلافت كافر شدند. جاروديان پس اززيد بن على، عبدالله بن حسن بن حسن را امام مىدانستند و كشته شدن او را باور نداشتند مىگفتند او خروج خواهد كرد و بر زمين پادشاهى مىكند.
2ـ اسماعيليه
اسماعيليه شاخهاى از مذهب شيعه است، كه در ميانه قرن دوم هجرى شكل گرفت. اسماعيليه مىگفتند كه پس از امام جعفر صادق عليهالسلام پسر مهترش اسماعيل كه در زمان حيات پدر در گذشت وارث مقام امام است، نه امام موسى كاظم عليهالسلام برخى از اسماعيليه اعتقاد داشتند كه اسماعيل نمرده است و خبر مردن او از روى تقيه و از بيم آنكه مبادا دشمنان قصد جانش را كنند، اظهار شده است. آنان اسماعيل را مهدى موعود امت مىدانستند و امامت را در وى پايان يافته مىديدند. گروهى از اسماعيليه نيز مرگ وى را قبول كرده اما فرزند اسماعيل را امام بعد از وى دانستهاند. و او را امام قائم و غايب دانستهاند.
نفوذ مذهب اسماعيليه در گيلان مانند بسيارى از نقاط ايران از نيمه دوم قرن پنجم آغاز شد. حسن صباح رهبر اسماعيليان هنگامى كه از سفرهاى طولانى خود در بين النهرين، سوريه، مصر، لبنان و فلسطين به ايران بازگشت، فعاليت خود را آغاز كرد و يكى از مكانها مناسب براى تبليغ مذهب اسماعيلى را در ناحيه شمال و گيلان يافت. وى قلعه الموت را كه بين قزوين و رودبار بود و جزء قلمرو پادشاهان ديلم و گيلان به شمار مىرفت به عنوان مركز فعاليتهاى خود انتخاب كرد. حسن صباح و مبلغين اسماعيلى، مردم گيلان را كه سابقه تشيع داشتند به مذهب خود دعوت كردند. برخى از محققان نوشتهاند: «حسن صباح به عنوان داعى ديلمستان كه مقام برجستهاى بود انتخاب شد و بسيارى از نقاط گيلان و ديلمان تحت حكومت وى قرار داشت.»
در ديلمان يكى از امامان فرقه زيديه به نام ابوهاشم علوى فعاليت شديدى را براى مقابله با اسماعيليه آغاز كرد. او تصميم گرفت نفوذ اسماعيليه را در گيلان قطع كند و حكومت زيديان را در قلمرو حكومت اسماعيليه مستقر سازد. ابوهاشم نمايندگانى به اطراف فرستاد و مردم را به شورش و قيام عليه اسماعيليه دعوت نمود.
كيا بزرگ اميد (رهبر اسماعيليه) وقتى از واقعه آگاهى يافت، وى را مورد نكوهش قرار داد و از وى خواست كه فعاليتهاى خود را بر عليه اسماعيليه متوقف سازد. با ادامه فعاليت زيديه، كاركيا آماده نبرد با ابوهاشم، امام زيديه در گيلان شد. ابوهاشم لشگرى از مريدان خود فراهم كرد و در سال 526 ه .ق دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند. سپاه زيديه به آسانى شكست خورد و اسماعيليه بر ابوهاشم امام زيديه دست يافتند و او را گرفته و سوزاندند.
از آن پس نفوذ اسماعيليه در گيلان افزايش يافت. تا اوايل قرن نهم هجرى پيروان اسماعيليه در گيلان فعاليت داشتند. در اين هنگام سيد رضى كيا، فرمانرواى لاهيجان به سپاهيان خود دستور داد هر جا اسماعيليان را يافتند به حيات آنها پايان دهند. با كشتارى كه در دوره فرمانروايى سيد رضى كيا صورت پذيرفت به نفوذ اسماعيليان پايان داده شد.
3ـ آئين پسيخانيان (نقطويه)
يكى از شاگردان و پيروان فضل استرابادى مؤسس نهضت حروفيه، محمود پسيخانى گيلانى بود. وى به علت اختلاف در برخى عقايد ازنهضت حروفيه جدا و خود نهضت دينى جديدى به همين نام (پسيخانيان) در اوايل قرن نهم هجرى تأسيس كرد.
برخى محمود را از مريدان شاه طاهر انجدانى، امام اسماعيليه دانستهاند. آنان با اسماعيليان نوعى در آميختگى داشتهاند هر دو طايفه به تناسخ تمايل داشته و مبلغين خود را محبت مىناميدند و روش تعليمى يكسانى را دنبال مىكردهاند.
محمود اصل هر چيز را از خاك مىدانست و آن را نقطه مىخواند. بدين جهت آئين او به نقطوى معروف شده است. يكى از اصول آئين نقطوى، تناسخ ارواح پس ازمرگ در بدن انسانها، حيوانات و نباتات بوده است.
آنان معتقد بودند كه ارواح پست در انسانها و يا حيوانات يا نباتات تنزل مىكنند و ارواح بلند مرتبه به آسمانها صعود مىكردند و بقاى جاودانى پيدا مىكند.
پسيخانيان يا نقطويان در بين قرنهاى نهم تا يازدهم در گيلان پيروانى داشتهاند و شاعرانى مانند مولانا نثرى گيلانى از شاعران و نويسندگان نهضت نقطوى بودهاند. نقطويان گيلان و ساير نقاط كشور در زمان حكومت شاه عباس صفوى مورد كشتار قرار گرفتند و برخى از پيروان نهضت نقطوى به هندوستان مهاجرت كردند و ديگران نيز دست از آئين خود كشيدهاند.
4ـ شيخيه
مؤسس فرقه شيخيه شيخ احمد احسايى مىباشد. شيخ احمد، اساس مذهب خود را مبتنى بر امتزاج تعبيرات فلسفى قديم متأثر از آثار سهروردى با اخبار آل محمد صلىاللهعليهوآله قرار داد. آنان اصول دين را مبتنى بر چهار ركن توحيد، نبوت و امامت و ركن رابع مىدانند.
مراد آنان از ركن رابع، شناختن شيعه كامل است كه همان مبلغ و ناطق اول باشد و او واسطه بين شيعيان و امام غايب مىباشد.
وى احكام را مستقيم از امام غايب، امام مهدى(عج) مىگيرد و به ديگران مىرساند. شيخ احمد احسايى و سيدكاظم رشتى نيز نيمه آشكار و پنهان چنين ادعايى را داشتهاند.
در تفسير ديگرى از ركن رابع، آن را به تولى وتبرى، دوست داشتن ائمه شيعه و دورى جستن از دشمنان آنها معنى كردهاند. بعد از مرگ شيخ احمد احسايى، سيد كاظم رشتى، شاگرد برجسته وى، جانشين وى شد. در دوران حيات سيد كاظم فرقه شيخيه پيروان فراوانى در ميان مردم گيلان و ساير شهرهاى ايران پيدا كرد.
در زمان وى بخاطر علاقه مردم گيلان به وى و افزايش پيروان آن نسبت به ساير شهرها، گيلان به عنوان مركز جمعيتى شيخيه در ايران بود. اما با مرگ سيد، كرمان و آذربايجان بر گيلان پيشى گرفته است. مخصوصا كرمان تحت تأثير محمد كريم خان كرمانى شاگرد سيد كاظم رشتى مركز اصلى شيخيه قرار گرفته است.
5ـ بابيه
مؤسس فرقه بابيه، على محمد باب از شاگردان سيد كاظم رشتى (از موسسان مذهب شيخيه) مىباشد. وى پس از مرگ سيد كاظم رشتى در سال 1260 ه .ق مدعى شد كه باب و واسطه وصول به امام زمان عليهالسلام مىباشد. قبل از وى استادش سيد كاظم رشتى و شيخ احمد احسايى موسس فرقه شيخيه به طور نيمه آشكار چنين ادعايى داشتند.
وى پس از چندى از دعوى باب بودن پا فراتر نهاد ومدعى شد كتاب «بيان» را خداوند بر او نازل كرده است و در سالهاى آخر عمر خود ادعا كرد وى همان قائم موعود است. ولى كتاب بيان او آخرين كتاب آسمانى نخواهد بود. بلكه ظهور بعد از او كه هميشه از آن به «من يظهره الله» تعبير مىنمود اتفاق خواهد افتاد و آن ظهور به مراتب بالاتر از ظهور او خواهد بود.
على محمد باب پس از حضور در مجلس بحث و گفتگو با علما در تبريز به مرگ محكوم شد و در شعبان 1266 ه .ق به دار آويخته شد.
با مرگ باب بين ميرزا يحيى نورى مشهور به صبح ازل و ميرزا حسنعلى معروف به بهاء الله از برادران وى اختلاف پيش آمد و هر يك فرقهاى در بابيه گشودند.
هنگامى كه على محمد باب به دستور ناصرالدين شاه در زندان بسر مىبرد شورشهايى در مازندران و آذربايجان رخ داد و عدهاى به طرفداران و پيروى از او برخواستند.
افكار و عقايد بابيه در برخى از نقاط گيلان بويژه در ميان شيخيه رسوخ پيدا كرد. گيلانيان پس از مرگ باب به برادر وى ميرزا حسنعلى پيوستند. تا سالهاى نخست انقلاب بهائيان در گيلان بويژه در رشت زندگى مىكردند. پس از انقلاب برخى به شهرهاى ديگر كوچ كردند و برخى از آنها در سايه انقلاب اسلامى به دين اسلام تشرف حاصل كردند.
تصوف
در قرن هشتم هجرى عقايد عرفانى و تصوف در گيلان رواج يافت. از قرن چهارم نشانههايى از نشر عقايد عرفانى و تصوف در گيلان مشاهده مىگردد اما اوج رونق بازار خانقاهها و رواج عقايد عرفانى در گيلان و نيز گرايش مردم اين سرزمين به دراويش از قرن هشتم هجرى است. با حمله مغول و تعصب شديد اهل تسنن نسبت به شيعيان، بعضى از شيعيان به اين فرقه رو كرده و با حمايت آنان بر عليه اهل تسنن قيام نمودند. رواج تصوف در گيلان بيش از هر چيز مربوط به سابقه طولانى عقايد مردم به شيعه و نيز توافق و هماهنگى بين صفات و روحيات آنان با خلق و خو و ملكات درويشى از جنبههاى جوانمردى و فداكارى و گذشت است و شايد داستانهاى گوناگون و اعجابآور دلاورىهاى حضرت على عليهالسلام و ستمها و بىعدالتىهاى نسبت به اولاد و احفاد ايشان بيش از عمق فلسفه عرفان در گرايش مردم گيلان به تصوف و توجه به خانقاهها تأثير داشته است.
هم اكنون مردم فرقه على اللهى در اطراف مرداب انزلى و مناطق بين تالش و خلخال و كلاردشت زندگى مىكنند.