شعرا و ادیبان استان سیستان و بلوچستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) |
|||
(یک ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | محمد بن مخلد | ||
+ | |||
+ | محمد بن مخلد سيستانى، از بزرگان علم و ادب و شاعران معاصر يعقوب ليث صفارى (254 ـ 265 ه .ق) بوده است. | ||
+ | وى اشعار متعددى در وصف يعقوب سروده است. | ||
+ | جز تو نزاد حوا و آدم نِكشت شير نهادى به دل و بر مَنشتِ | ||
+ | معجز پيغمبر مكى تويى به كنش و به منش و به گوشت | ||
+ | فخر كند عمار روزى بزرگ كوهدانم (همانم) من كه يعقوب كشت | ||
+ | |||
+ | محمد بن وصيف سيستانى | ||
+ | |||
+ | محمد بن وصيف سگزى، معاصر يعقوب ليث صفارى بود، وى را بنيانگذار شعر فارسى درى دانستهاند. | ||
+ | محمد بن وصيف از دبيران يعقوب است و از اوايل قدرت يعقوب همراه او بوده و امراى پس از يعقوب را نيز درك كرده است. | ||
+ | اى اميراى كه اميران جهان خاصه و عام بنده و چاكرو مولاى و سگ بند و غلام | ||
+ | از لى خطى ورر (در) لوح كه ملكى بدهيد بى (به) ابى يوسف يعقوب بن الليث همام | ||
+ | |||
+ | رابعه قصدارى | ||
+ | |||
+ | رابعه، در شهر معروف قصدار، از توابع شهرستان كلات بلوچستان به دنيا آمد وى را نخستين زن شاعر فارسى گو دانستهاند. رابعه همزمان با رودكى شاعر پرآوازه در قرن سوم و چهارم هجرى مىزيسته است. او از شاعران توانا و بليغ زمان خود به شمار رفته است. | ||
+ | جامى، رابعه را در شمار زنان زاهد و صوفى آورده و ابوسعيد ابوالخير، عارف نامى او را ستوده است. | ||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | خبر دهند كه باريد بر سر ايوب زآسمان، ملخان و سر همه زرين | ||
+ | اگر ببارد زرين ملخ بر او از صبر سزد كه بارد بر من يكى مگس روئين | ||
+ | |||
+ | فرخى سيستانى | ||
+ | |||
+ | ابوالحسن على بن جولوغ، متخلص به فرخى، شاعر نامى و از سخنوران بزرگ ايران، در سيستان متولد شد. وى در آغاز دهقانى ساده و تنگدست بود كه شعر نيز مىسرود. وى سپس به دربار ابوالمظفر احمد بن محمد چغانى، امير شعر دوست چغائيان راه يافت و مورد لطف و محبت واقع شد. مدتى نيز در دربار سلطان محمود غزنوى و ديگر اميران اين دربار مداحى مىكرد. وى از بهترين قصيده سرايان ايران است شعر او از روانى و استحكام خاصى برخوردار است. از آثارش مىتوان از ديوان اشعار (شامل نه هزار بيت) و ترجمان البلاغه نام برد. | ||
+ | فرخى در سال 429 ه .ق دار فانى را وداع گفته است. | ||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | چون پرند نيلگون بر روى پوشد مرغزار پرنيان هفت رنگ اندر سر آرد كرمسار | ||
+ | خاك را چون ناف آهو، شك زايد بى قياس بيد را چون بر طوطى برگ رويد بى شمار | ||
+ | |||
+ | شمس الدين سيستانى | ||
+ | |||
+ | شمس الدين، محمد بن نصير(نصر) سيستانى از خطيبان برجسته و شاعران بزرگ، در ميان قرن ششم و هفتم هجرى مىزيسته است. وى داراى كتبى از جمله مجمع البحرين بوده به قول امين احمد رازى، مولف كتاب هفتم اقليم، اين كتاب (مجمع البحرين) ميان شريعت و حقيقت پيوند زده است. | ||
+ | عوفى مىنويسد: در سيستان از سجزى شنيدم كه افتخار سيستان در سه چيز است: شير، امير و شعر ابن نصير. | ||
+ | از رباعيات اوست: | ||
+ | شاها بايد كز تو دلى كم شكند لطف تو هزار لشكر غم شكند | ||
+ | انديشه به كار دار، كاندر سحرى يك آه هزار ملك در هم شكند | ||
+ | |||
+ | شمس الدين مبارك سيستانى | ||
+ | |||
+ | شمس الدين مبارك سيستانى از شاعران بزرگ سيستان در قرن هفتم هجرى است. | ||
+ | از اشعار او در رثاى يكى از حاكمان چنين آمده است: | ||
+ | بى تيغ تو فتنه كامرانى دارد اسلام زكفر ناتوانى دارد | ||
+ | سر بركش و بنگر كه ز مرگ تو جهان در پاى بلا چه زندگانى دارد | ||
+ | |||
+ | سراج الدين سگزى | ||
+ | |||
+ | سيد سراج الدين سگزى متخلص به «سراجى» و مشهور به سيد سراجى از شاعران بزرگ پارسى گوى نيمه اول قرن هفتم هجرى است. به طورى كه از اشعار وى بر مىآيد او سگزى و از مردم سيستان بوده و ظاهرا نخست در سيستان و سپس در مكران (بلوچستان) به مدح پادشاهان و امراى محلى پرداخته است. | ||
+ | سگزى را براى تبحرش در رديفهاى سخت اسمى و فعلى «مصراع الشعراء» خواندهاند. | ||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | آتشى دارم بدل از آن دو لعل آبدار باد تا نقش پريشان كرد گشتم خاكسار | ||
+ | خاك ره گل مىشود از آب چشمم تا چرا آتش اندر من زد و رفت از بر من بادوار | ||
+ | |||
+ | فريد الدين سيستانى | ||
+ | فريد الدين حالوس الافلاك از مردم سيستان بود. اما در شعران به تحصيل پرداخت و در آنجا ساكن گرديد. وى از شاعران بزرگ قرن هفتم سيستان بوده است. | ||
+ | |||
+ | امين احمد رازى مولف هفت اقليم درباره او آورده است: «فريدالدين... فريد عصر و وحيد دهر بوده، لطافت نظم او از شراب صبوح خوشتر وحسن نثرش از وصل دلدار دلكشتر.» عوفى نيز وى را به حسن و لطافت در اشعارش ستوده است. | ||
+ | |||
+ | از اوست: | ||
+ | |||
+ | بامدادان مىگذشتم، يافتم ملحدى شش هفت در ويرانهاى | ||
+ | راستى گفتم چوديدم آن زمان هر يكى را راست چون ديوانهاى | ||
+ | |||
+ | امير حسن علاء سجزى | ||
+ | امير حسن بن علاء سجزى از شاعران پارسى گوى هند، در نيمه دوم قرن هفتم و اوايل قرن هشتم مىزيسته است. اميرحسن ساكن هند بود و از آنجا كه او داراى نسب سجزى مىباشد، پدران وى را از جمله مهاجران سيستانى دانستهاند كه به هند مهاجرت كردهاند. | ||
+ | ديوان او متجاوز از 9000 بيت، شامل: قصيده، غزل، ترجيع، تركيب، رباعى و مثنوى است. | ||
+ | علاوه بر ديوانش وى داراى كتاب فوائد الفؤاد، در مباحث عرفانى در 5 مجله مىباشد. | ||
+ | وى در حدود سال 738 در گذشته است. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | مشتاق تو به هيچ جمالى نظر نكرد بيمار تو ز هيچ طبيبى دوا نخواست | ||
+ | بر ما دلت نسوخت ندانم چرا نسوخت ما را دلت نخواست ندانم چرا نخواست | ||
+ | |||
+ | زين سيستانى | ||
+ | |||
+ | زين الدين سنجرى از شاعران فاضل سيستان، از مردمان بحسك، از توابع فراه بوده است. امين احمد رازى در كتاب هفت اقليم، دانش وسيع و سرعت فهم او را ستوده است. | ||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | مشنو سخن عالم فانى و مگوى و ندر طلبش مدار چندين تك و پوى | ||
+ | دنيا چو گل است اى پسر بر لب جوى تا چشم زنى نه رنگ بينى و نه بوى | ||
+ | |||
+ | قاضى احمد سيستانى | ||
+ | |||
+ | قاضى احمد سيستانى، قاضى لاغر، از شاعران نامى نهان ملك محمود، پادشاه سيستان بوده است. از آثار قاضى مىتوان از ديوان اشعارش نام برد. | ||
+ | او در سال 958 ه .ق در گذشته است. | ||
+ | |||
+ | از رباعيات اوست: | ||
+ | |||
+ | خوبان، گل گلشن حياتند همه لب شكر و شيرين حركاتند همه | ||
+ | از آدميان غرض همه ايشانند با الله، كه باقى حشراتند همه | ||
+ | |||
+ | شى محمد درفشان | ||
+ | |||
+ | شى محمد درفشان، پسر شى جلال پور، از شاعران قرن دوازدهم هجرى مىباشد. خاندان او از خاندانهاى اهل فضل و شعر بودهاند و شاعران بسيارى از اين خاندان برخاستهاند. او در شهر مجد در حوالى قصر قند بدنيا آمد و تعليمات دينى و زبان فارسى و عربى را نزد مادرش فراگرفت و از همان كودكى به شعر و شاعرى علاقه داشت. | ||
+ | |||
+ | شى محمد در شعر به محمد تخلّص جسته است و درفشان لقبى است كه قومش به او دادهاند. تاكنون به جز كتاب لغت اثرى از او چاپ نشده است. | ||
+ | وى در توحيد بارى تعالى آورده است: | ||
+ | به نام خدايى كه درّ وجود بر آورد از بحر افصال جود | ||
+ | برآرنده آسمان و زمين نگارنده آدم از ماء و طين | ||
+ | |||
+ | ناطق مكرانى | ||
+ | |||
+ | گل محمد، متخلص به ناطق از شاعران شيرين سخن بلوچستان در قرن سيزدهم هجرى است. وى از آنجا كه اهل مكران بوده به مكرانى مشهور است. ناطق به علت ناملايمات كه در مكران متحمل شد به سند، مسافرت نمود و ميرصوبدار، خان تالپور، او را گرامى داشت وى بعداز مدتى ازتالپور به هندوستان مهاجرت كرد. | ||
+ | وى در سال 1264 ه .ق وفات يافته است. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | صبا از جانب ناطق سلامى خاك مكران را كه من چون غنچه دل در گلشن هندوستان بستم | ||
+ | اى عزيزان وطن دست بشوييد از من كشته هندم و سبزان گلابى پوشش | ||
+ | |||
+ | ملا ولى محمد ملازايى | ||
+ | |||
+ | ملا ولى محمد ملازايى از شاعران پر آوازه بلوچستان، بيشتر عمر خود را در شهر دزك بلوچستان سپرى كرد با آنكه از نعمت ديدگان محروم بود اما به شعر علاقهاى سخت مفرط داشت. از وى مثنوى نامهاى بلند بر جاى مانده است. او در بسيارى از اشعارش دوست محمد خان باركزايى، حاكم بلوچستان را كه شخصيت محبوب او بوده بسيار ستوده است. | ||
+ | |||
+ | ملا ولى محمد در سال 1347 ه .ق در بلوچستان دارفانى را وداع گفته است. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | ثنابر ذات پاك كرد گار است كه او را پادشاهى برقرار است | ||
+ | به مخلوق جهان روزى دهنده رونده هم خزنده هم چرنده | ||
+ | گدارا پادشاهى بخش دارد به شاهان گه گدايى را شمارد | ||
+ | |||
+ | اسماعيل پهلا آبادى | ||
+ | |||
+ | اسماعيل پهلا آبادى از شاعران معاصر بلوچ در سال 1303 ه .ق در روستاى بهل آباد بلوچستان متولد گرديد. | ||
+ | پدر وى ملابخش نيز از شاعران بلوچ بوده است او در كنار كشاورزى به سرودن شعر نيز پرداخته است. | ||
+ | وى به زبان بلوچى و فارسى داراى اشعار متعددى مىباشد. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | الهى رحم كن بر من كه بس در بند و حيرانم هواى نفس شيطانى رسانده تا به لب جانم | ||
+ | گناهانم ببخشا من اميد از فضل تو دارم بجز از تو به زارى نباشد هيچ سامانم | ||
+ | چون اسماعيل گنه كاراست خدا را نام ستار است به وقت كندن جانم ببخشا نور ايمانم | ||
+ | |||
+ | قاضى نور محمد گنج آبوى | ||
+ | |||
+ | قاضى نور محمد پسر قاضى عبدالله در گنج آبه متولد شد. او در خدمت سردار نصيرخان براهويى بوده است و در برخى از جنگهاى نصيرخان، او را همراهى كرده است. | ||
+ | |||
+ | چنانكه مثنوى رزمى «تحفه النصير بلوچ» حاصل يكى از سفرها جنگى اوست. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | به نام خداى جهان آفرين زمين و زمان انس جان آفرين | ||
+ | خدايى عظيم و عليم و خبير هوالله على كل شىء قدير | ||
+ | |||
+ | بلوچ ميرداد | ||
+ | |||
+ | بلوچ ميرداد، معروف به رودكى بلوچستان، از شاعران دستگاه سردار على خان شيرانى، حاكم بنت بوده است. | ||
+ | بلوچ در سن دو سالگى بر اثر آبله نابينا گرديد. اجداد او همگى نوازنده آلات موسيقى بودهاند و او خود نيز نوازندهاى چيره دست بوده است. | ||
+ | |||
+ | از اشعار اوست: | ||
+ | |||
+ | عليخان شيرانى تو مهربانى بسى پيران كنند ياد جوانى | ||
+ | تمام خاك ما را سرفرازى عليخان شيرانى تو نشتى پشت قالى | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:شعرا و ادیبان]] | [[رده:شعرا و ادیبان]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۴۲
محمد بن مخلد
محمد بن مخلد سيستانى، از بزرگان علم و ادب و شاعران معاصر يعقوب ليث صفارى (254 ـ 265 ه .ق) بوده است. وى اشعار متعددى در وصف يعقوب سروده است. جز تو نزاد حوا و آدم نِكشت شير نهادى به دل و بر مَنشتِ معجز پيغمبر مكى تويى به كنش و به منش و به گوشت فخر كند عمار روزى بزرگ كوهدانم (همانم) من كه يعقوب كشت
محمد بن وصيف سيستانى
محمد بن وصيف سگزى، معاصر يعقوب ليث صفارى بود، وى را بنيانگذار شعر فارسى درى دانستهاند. محمد بن وصيف از دبيران يعقوب است و از اوايل قدرت يعقوب همراه او بوده و امراى پس از يعقوب را نيز درك كرده است. اى اميراى كه اميران جهان خاصه و عام بنده و چاكرو مولاى و سگ بند و غلام از لى خطى ورر (در) لوح كه ملكى بدهيد بى (به) ابى يوسف يعقوب بن الليث همام
رابعه قصدارى
رابعه، در شهر معروف قصدار، از توابع شهرستان كلات بلوچستان به دنيا آمد وى را نخستين زن شاعر فارسى گو دانستهاند. رابعه همزمان با رودكى شاعر پرآوازه در قرن سوم و چهارم هجرى مىزيسته است. او از شاعران توانا و بليغ زمان خود به شمار رفته است. جامى، رابعه را در شمار زنان زاهد و صوفى آورده و ابوسعيد ابوالخير، عارف نامى او را ستوده است. از اشعار اوست: خبر دهند كه باريد بر سر ايوب زآسمان، ملخان و سر همه زرين اگر ببارد زرين ملخ بر او از صبر سزد كه بارد بر من يكى مگس روئين
فرخى سيستانى
ابوالحسن على بن جولوغ، متخلص به فرخى، شاعر نامى و از سخنوران بزرگ ايران، در سيستان متولد شد. وى در آغاز دهقانى ساده و تنگدست بود كه شعر نيز مىسرود. وى سپس به دربار ابوالمظفر احمد بن محمد چغانى، امير شعر دوست چغائيان راه يافت و مورد لطف و محبت واقع شد. مدتى نيز در دربار سلطان محمود غزنوى و ديگر اميران اين دربار مداحى مىكرد. وى از بهترين قصيده سرايان ايران است شعر او از روانى و استحكام خاصى برخوردار است. از آثارش مىتوان از ديوان اشعار (شامل نه هزار بيت) و ترجمان البلاغه نام برد. فرخى در سال 429 ه .ق دار فانى را وداع گفته است. از اشعار اوست: چون پرند نيلگون بر روى پوشد مرغزار پرنيان هفت رنگ اندر سر آرد كرمسار خاك را چون ناف آهو، شك زايد بى قياس بيد را چون بر طوطى برگ رويد بى شمار
شمس الدين سيستانى
شمس الدين، محمد بن نصير(نصر) سيستانى از خطيبان برجسته و شاعران بزرگ، در ميان قرن ششم و هفتم هجرى مىزيسته است. وى داراى كتبى از جمله مجمع البحرين بوده به قول امين احمد رازى، مولف كتاب هفتم اقليم، اين كتاب (مجمع البحرين) ميان شريعت و حقيقت پيوند زده است. عوفى مىنويسد: در سيستان از سجزى شنيدم كه افتخار سيستان در سه چيز است: شير، امير و شعر ابن نصير. از رباعيات اوست: شاها بايد كز تو دلى كم شكند لطف تو هزار لشكر غم شكند انديشه به كار دار، كاندر سحرى يك آه هزار ملك در هم شكند
شمس الدين مبارك سيستانى
شمس الدين مبارك سيستانى از شاعران بزرگ سيستان در قرن هفتم هجرى است. از اشعار او در رثاى يكى از حاكمان چنين آمده است: بى تيغ تو فتنه كامرانى دارد اسلام زكفر ناتوانى دارد سر بركش و بنگر كه ز مرگ تو جهان در پاى بلا چه زندگانى دارد
سراج الدين سگزى
سيد سراج الدين سگزى متخلص به «سراجى» و مشهور به سيد سراجى از شاعران بزرگ پارسى گوى نيمه اول قرن هفتم هجرى است. به طورى كه از اشعار وى بر مىآيد او سگزى و از مردم سيستان بوده و ظاهرا نخست در سيستان و سپس در مكران (بلوچستان) به مدح پادشاهان و امراى محلى پرداخته است. سگزى را براى تبحرش در رديفهاى سخت اسمى و فعلى «مصراع الشعراء» خواندهاند. از اشعار اوست: آتشى دارم بدل از آن دو لعل آبدار باد تا نقش پريشان كرد گشتم خاكسار خاك ره گل مىشود از آب چشمم تا چرا آتش اندر من زد و رفت از بر من بادوار
فريد الدين سيستانى فريد الدين حالوس الافلاك از مردم سيستان بود. اما در شعران به تحصيل پرداخت و در آنجا ساكن گرديد. وى از شاعران بزرگ قرن هفتم سيستان بوده است.
امين احمد رازى مولف هفت اقليم درباره او آورده است: «فريدالدين... فريد عصر و وحيد دهر بوده، لطافت نظم او از شراب صبوح خوشتر وحسن نثرش از وصل دلدار دلكشتر.» عوفى نيز وى را به حسن و لطافت در اشعارش ستوده است.
از اوست:
بامدادان مىگذشتم، يافتم ملحدى شش هفت در ويرانهاى راستى گفتم چوديدم آن زمان هر يكى را راست چون ديوانهاى
امير حسن علاء سجزى امير حسن بن علاء سجزى از شاعران پارسى گوى هند، در نيمه دوم قرن هفتم و اوايل قرن هشتم مىزيسته است. اميرحسن ساكن هند بود و از آنجا كه او داراى نسب سجزى مىباشد، پدران وى را از جمله مهاجران سيستانى دانستهاند كه به هند مهاجرت كردهاند. ديوان او متجاوز از 9000 بيت، شامل: قصيده، غزل، ترجيع، تركيب، رباعى و مثنوى است. علاوه بر ديوانش وى داراى كتاب فوائد الفؤاد، در مباحث عرفانى در 5 مجله مىباشد. وى در حدود سال 738 در گذشته است.
از اشعار اوست:
مشتاق تو به هيچ جمالى نظر نكرد بيمار تو ز هيچ طبيبى دوا نخواست بر ما دلت نسوخت ندانم چرا نسوخت ما را دلت نخواست ندانم چرا نخواست
زين سيستانى
زين الدين سنجرى از شاعران فاضل سيستان، از مردمان بحسك، از توابع فراه بوده است. امين احمد رازى در كتاب هفت اقليم، دانش وسيع و سرعت فهم او را ستوده است. از اشعار اوست: مشنو سخن عالم فانى و مگوى و ندر طلبش مدار چندين تك و پوى دنيا چو گل است اى پسر بر لب جوى تا چشم زنى نه رنگ بينى و نه بوى
قاضى احمد سيستانى
قاضى احمد سيستانى، قاضى لاغر، از شاعران نامى نهان ملك محمود، پادشاه سيستان بوده است. از آثار قاضى مىتوان از ديوان اشعارش نام برد. او در سال 958 ه .ق در گذشته است.
از رباعيات اوست:
خوبان، گل گلشن حياتند همه لب شكر و شيرين حركاتند همه از آدميان غرض همه ايشانند با الله، كه باقى حشراتند همه
شى محمد درفشان
شى محمد درفشان، پسر شى جلال پور، از شاعران قرن دوازدهم هجرى مىباشد. خاندان او از خاندانهاى اهل فضل و شعر بودهاند و شاعران بسيارى از اين خاندان برخاستهاند. او در شهر مجد در حوالى قصر قند بدنيا آمد و تعليمات دينى و زبان فارسى و عربى را نزد مادرش فراگرفت و از همان كودكى به شعر و شاعرى علاقه داشت.
شى محمد در شعر به محمد تخلّص جسته است و درفشان لقبى است كه قومش به او دادهاند. تاكنون به جز كتاب لغت اثرى از او چاپ نشده است. وى در توحيد بارى تعالى آورده است: به نام خدايى كه درّ وجود بر آورد از بحر افصال جود برآرنده آسمان و زمين نگارنده آدم از ماء و طين
ناطق مكرانى
گل محمد، متخلص به ناطق از شاعران شيرين سخن بلوچستان در قرن سيزدهم هجرى است. وى از آنجا كه اهل مكران بوده به مكرانى مشهور است. ناطق به علت ناملايمات كه در مكران متحمل شد به سند، مسافرت نمود و ميرصوبدار، خان تالپور، او را گرامى داشت وى بعداز مدتى ازتالپور به هندوستان مهاجرت كرد. وى در سال 1264 ه .ق وفات يافته است.
از اشعار اوست:
صبا از جانب ناطق سلامى خاك مكران را كه من چون غنچه دل در گلشن هندوستان بستم اى عزيزان وطن دست بشوييد از من كشته هندم و سبزان گلابى پوشش
ملا ولى محمد ملازايى
ملا ولى محمد ملازايى از شاعران پر آوازه بلوچستان، بيشتر عمر خود را در شهر دزك بلوچستان سپرى كرد با آنكه از نعمت ديدگان محروم بود اما به شعر علاقهاى سخت مفرط داشت. از وى مثنوى نامهاى بلند بر جاى مانده است. او در بسيارى از اشعارش دوست محمد خان باركزايى، حاكم بلوچستان را كه شخصيت محبوب او بوده بسيار ستوده است.
ملا ولى محمد در سال 1347 ه .ق در بلوچستان دارفانى را وداع گفته است.
از اشعار اوست:
ثنابر ذات پاك كرد گار است كه او را پادشاهى برقرار است به مخلوق جهان روزى دهنده رونده هم خزنده هم چرنده گدارا پادشاهى بخش دارد به شاهان گه گدايى را شمارد
اسماعيل پهلا آبادى
اسماعيل پهلا آبادى از شاعران معاصر بلوچ در سال 1303 ه .ق در روستاى بهل آباد بلوچستان متولد گرديد. پدر وى ملابخش نيز از شاعران بلوچ بوده است او در كنار كشاورزى به سرودن شعر نيز پرداخته است. وى به زبان بلوچى و فارسى داراى اشعار متعددى مىباشد.
از اشعار اوست:
الهى رحم كن بر من كه بس در بند و حيرانم هواى نفس شيطانى رسانده تا به لب جانم گناهانم ببخشا من اميد از فضل تو دارم بجز از تو به زارى نباشد هيچ سامانم چون اسماعيل گنه كاراست خدا را نام ستار است به وقت كندن جانم ببخشا نور ايمانم
قاضى نور محمد گنج آبوى
قاضى نور محمد پسر قاضى عبدالله در گنج آبه متولد شد. او در خدمت سردار نصيرخان براهويى بوده است و در برخى از جنگهاى نصيرخان، او را همراهى كرده است.
چنانكه مثنوى رزمى «تحفه النصير بلوچ» حاصل يكى از سفرها جنگى اوست.
از اشعار اوست:
به نام خداى جهان آفرين زمين و زمان انس جان آفرين خدايى عظيم و عليم و خبير هوالله على كل شىء قدير
بلوچ ميرداد
بلوچ ميرداد، معروف به رودكى بلوچستان، از شاعران دستگاه سردار على خان شيرانى، حاكم بنت بوده است. بلوچ در سن دو سالگى بر اثر آبله نابينا گرديد. اجداد او همگى نوازنده آلات موسيقى بودهاند و او خود نيز نوازندهاى چيره دست بوده است.
از اشعار اوست:
عليخان شيرانى تو مهربانى بسى پيران كنند ياد جوانى تمام خاك ما را سرفرازى عليخان شيرانى تو نشتى پشت قالى