فرق مذهبی استان سیستان و بلوچستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) |
|||
(یک ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | خوارج | ||
+ | |||
+ | باروى كار آمدن دولت اموى بسيارى از خوارج به سوى مرزها شرقى كشور اسلامى عزيمت كردند. | ||
+ | |||
+ | نخستين دسته خوارج در نيمه اول قرن اول هجرى وارد سيستان شدند و توانستند كسانى را كه از ظلم حاكمان عرب اموى آزرده شده بودند به دور خود جمع كنند و پس از مرگ يزيد در سال 64 ه .ق، مردم خراسان و سپس و سيستانيان سر به شورش برداشتند و حكام اموى را از شهرها بيرون راندند. | ||
+ | |||
+ | با زمامدارى حجاج، فشارها مالياتى و سياسى بر سرزمينهاى شرقى خلافت، افزايش يافت تا آنجا كه گروههاى بىشمارى از خوارج براى يافتن پناهگاهى امن به سوى سيستان گريختند، موقعيت سيستان، مشابهت هوا و گرماى آن با عربستان و تناسب آن باوضعيت جسمى خوارج، از سوى ديگر دور از دسترس بودن آن از مركز خلافت اسلامى و موقعيت جغرافيايى آن از جمله عواملى بود كه به اين حركت سرعت بخشيد. | ||
+ | |||
+ | در سال 78 ه .ق خوارج توانستند، سيستان را تحت نفوذ خود قرار دادند. در اين هنگام حجاج سپاهى گران را به سپهدارى عبيدالله بن بكره به سيستان فرستاد. | ||
+ | |||
+ | مردم سيستان به همراهى خوارج با لشگر عبيدالله نبرد سختى كردند و مردم بسيارى كشته شدند و سران سپاه نيز كشته شدند. | ||
+ | |||
+ | در اين نبرد بسيارى از سپاهيان عبيدالله در اثر گرسنگى و تشنگى هلاك شدند. لذا اين لشگر را جيش الفناء ناميدند. | ||
+ | |||
+ | همچنين در سال 82 ه .ق، حجاج، عبدالرحمن، محمد ابن اشعث را براى نبرد با همام بن عدى، بزرگ خوارج به سيستان فرستاد، همام كه خود، عامل حجاج در كرمان بود بر عليه حجاج قيام كرد. | ||
+ | |||
+ | ميان عبدالرحمن و همام جنگ سختى در گرفت در اين جنگ بسيارى از خوارج كشته شدند و عبدالرحمن سرهاى بسيارى از بزرگان خوارج كه در جنگ كشته شده بودند به نزد حجاج فرستاد. | ||
+ | |||
+ | در دوران حجاج در حدود سال 126 ه .ق شهرهاى شرقى خلافت دچار آشوب شد و كشاورزان و مالكان كوچك بر عليه مالياتهاى گران امويان به پا خواستند ياران قطرى بن الفجاة از بزرگان خوارج، با ديگر اعراب مستقر در سيستان بر عليه خليفه شوريدند. | ||
+ | |||
+ | قطرى كه خود را اميرالمؤمنين مىخواند، خطيبى توانا بود او با خطبههاى شورانگيز خود مردم سيستان را همراه خود ساخت، شورشيان گروه زيادى از سپاهيان اموى را كشتند. | ||
+ | |||
+ | با روى كار آمدن عباسيان، خوارج به فعاليت خود در سيستان ادامه دادند. تقريبا تمامى كارگزاران خلفاى عباسى، با خوارج درگيرى داشتهاند. | ||
+ | |||
+ | يكى از عوامل مهمى كه موجب گرد آمدن مردم سيستان در كنار خوارج و جنگيدن با نمايندگان خلفاء عباسى بود، مالياتهاى سنگين و ظلمهايى بود كه فرمانداران سيستان و ديگر شهر بر مردم روا مىداشتند. | ||
+ | |||
+ | بيشتر گرويدگان به خوارج در اين دوره روستائيان و خرده مالكان بودند و بيشتر اين حركتها در بيرون شهرها و به دور از چشمان ماموران خليفه انجام مىگرفت براى آنكه نيروهاى خليفه در داخل شهرها مستقر بودند و كمتر به بيرون شهرها راه داشتند. | ||
+ | |||
+ | منصور باشنيدن آشوبهاى سيستان، فرمانده كهنه كار اموى، معن بن زايد شيبانى را به اين سرزمين فرستاد. | ||
+ | |||
+ | معن در شهر زرنگ اقامت نمود و نظم را به اين شهر بازگرداند. وى براى آرام كردن مردم سختگيرى فراوانى نمود تا آنجا كه عبيدالله بن العلأ و ديگر اهالى سيستان به منصور نام نوشته و از معن شكايت كرده بودند. و وى در مقابل دستور داد آنان را 400 تازيانه زدند. | ||
+ | |||
+ | معن در شهر بست اقدام به ساختن كاخى نمود و خوارج را به بيگارى و ساختن كاخ گماشت. | ||
+ | |||
+ | خوارج نيز به رهبرى ابوالغلام، از مردم روستاى طاق زرنگ، شمشيرهاى خود را درون بستههاى نى مخفى كردند و در هنگامى كه معن به باده گسارى مشغول بود او را با شمشير پاره پاره كردند. | ||
+ | |||
+ | قيام حمزة بن آذرك | ||
+ | |||
+ | از مشهورترين قيام خوارج در سيستان مىتوان از قيام حمزة بن آذرك نام برد. حمزه يك دهقان ايرانى و خود را از نسل زاو طهماسب دانسته است. وى از ياران حصين و يا حضين بن رقاء اوقى بود و در شورشى كه در سال 180 ه .ق رخ داد رهبرى قيام را بر عهده داشت و پس از كشتن عامل خليفه عباسى، هارون الرشيد به حج رفت و با مراكز خوارج در عراق ارتباط برقرار كرد و بسيارى از خوارج به همراه وى از عراق رهسپار سيستان شدند. | ||
+ | |||
+ | وى پس از بازگشت از حج با گردآورى 5000 هوادار خارجى خود علم شورش برداشت. | ||
+ | |||
+ | وى در اين شورش با نيروهاى عيسى بن على بن عيسى و فرمانده سپاه او روبرو شد و نيروهاى عيسى در اين نبرد شكست سهمگينى خوردند و عيسى با خوارى و رسوايى از راه دشت لوت به خراسان گريخت. | ||
+ | |||
+ | در اين هنگام نيروهاى پيروزمند خارجى به زرنگ رسيدند و نماينده عيسى خود را پنهان ساخت. حمزه سپيده دم وارد شهر شد و صداى اذان از هر گوشه شهر بلند بود حمزه گفت: با شهرى كه صداى اذان از آن بلند است نمىجنگم و به نماينده خليفه بگوئيد كه به بيرون شهر آيد و با من بجنگد اما به او گفتند كه نماينده خليفه خود را پنهان كرده است. | ||
+ | |||
+ | سپس حمزه مردم شهر را جمع نمود و گفت يك درم خراج و مال به سلطان ندهيد و من نيز از شما ماليات نمىخواهم. از آن پس مردم خراجى به بغداد نفرستادند. سپس حمزه به سوى ديگر مناطق لشگركشى كرد. | ||
+ | |||
+ | هواداران حمزه در اين لشگر كشىها به غارت و به آتش كشيدن منازل، باغها و كندن نخلها مىپرداختند. | ||
+ | |||
+ | از سوى ديگر على بن عيسى طى نامهاى به هارون گزارشى از حملات حمزه به كارگزاران دولتى به بغداد فرستاد. هارون خود، براى استحكام موقعيت سرزمينها شرقى خلافت به سوى رى حركت نمود و على بن عيسى را از كار بر كنار و هرثمه بن اعين را به حكومت نواحى شرقى گماشت. هارون در راه خراسان، در گرگان نامه تهديد آميزى براى حمزه فرستاد و او را به اطاعت از حكومت و پيروى از كتاب و سنت فراخواند. حمزه در پاسخ تندى كه براى هارون فرستاد، خود را اميرالمؤمنين خواند و از او خواست كه به عدالت رفتار كند، وى را متنبه به ايستادن در پيشگاه الهى گرداند و شعار مشهور خوارج «لاحكم الالله» را در انتهاى نامه خود نوشت و فرستاده هارون را گرامى داشت. | ||
+ | |||
+ | هارون نيز با دريافت نامه حمزه به سوى خراسان حركت كرد و در سناباد مرگ او را فرا گرفت. | ||
+ | |||
+ | از سوى ديگر حمزه با جمع آورى خوارج كه بالغ بر 33000 نفر بودند به سوى نيشابور حركت كردند. اما چون به نزديك نيشابور رسيدند خبر مرگ هارون به آنها رسيد. | ||
+ | |||
+ | حمزه گفت: «و كفى الله المؤمنين القتال». ديگر ما بايد به جهاد با بتپرستان به سوى هند و چين رويم. | ||
+ | |||
+ | فرقه نعمت اللهى | ||
+ | |||
+ | فرقه نعمت اللهى از فرق معروف صوفيه منسوب به شاه نعمت الله ولى كرمانى هستند كه متخلص به سيد و معروف به شاه بود وى در سال 730 يا 731 ه .ق در حلب زاده شد و پس از عمرى دراز در سال 834 ه .ق در ماهان كرمان در گذشت. | ||
+ | |||
+ | فرقه نعمت اللهيه در هر دوره رهبرى داشتهاند كه به وى قطب مىگفتند در حال حاضر قطب اين فرقه دكتر جواد نوربخش كرمانى مىباشد كه داراى تخصص روانپزشكى مىباشد كه هم اكنون در لندن بسر مىبرد و از طريق نامه پيروان خود را ارشاد مىكند و برخى از اوقات نيز به ايران سفر مىكند و گاهى نيز پيروان وى به لندن مىروند. دكتر نوربخش در اروپا 18 خانقاه بر پا كرده است. قبل از دكتر نوربخش حاج ميرزا عبدالحسين ذوالرياستين قطب اين فرقه به حساب مىآمده است. وى در سال 1372 در تهران در گذشت. | ||
+ | فرقههاى نعمت اللهيه عبارتند از: | ||
+ | |||
+ | دكينه (پيروان معصوم عليشاه ركنى هستند)، | ||
+ | |||
+ | صفى عليشاهيه (پيروان حاج ميرزا حسن اصفهانى)، | ||
+ | |||
+ | كوثريه (پيروان حاج ملا محمد رضا همدانى ملقب به كوثر عليشاه) و | ||
+ | |||
+ | گناباديه (پيروان حاج محمد سلطانعلى شاه فرزند ملا حيدر از اهالى گناباد). | ||
+ | |||
+ | محلى كه پيروان اين فرقه در آن بدور هم جمع مىشوند خانقاه نام دارد. در هر خانقاه سالنى بنام سالن جمع خانه واتاقى مربوط به شيخ و نيز اتاقى بنام دوده خانه وجود دارد. بالاترين مقام بعد از قطب در هر خانقاه شيخ آن خانقاه مىباشد. | ||
+ | |||
+ | امور خانقاه اعم از امور مادى و معنوى زير نظر شيخ مىباشد. آنان معتقدند كه نظريات و دستورات شيخ بايد بدون چون و چرا اجرا شود و درويشان در هيچ امرى حق اعتراض بر او ندارند. بعد از شيخ بالاترين مقام در هر خانقاه «پير دليل» مىباشد. | ||
+ | |||
+ | وى به عنوان معاون و مشاور شيخ محسوب مىشود و انتخاب او منوط به پيشنهاد شيخ و اجازه قطب مىباشد. | ||
+ | |||
+ | عنوان ديگرى كه در خانقاه وجود دارد «دوده دار» است كه در امور خانقاه دارى متابعت از پير دليل خانقاه را مىنمايد و انتخاب او با پير دليل و منوط به اجازه شيخ و تصويب قطب و شرايطى را كه بايد واجد باشد مقام شيخى و پير دليلى و دوده دارى مادامى محقق مىشود كه اجازه رسمى به خط و امضاى قطب وقت به نام كسى صادر شود. | ||
+ | |||
+ | در خانقاه سالنى بنام جمع خانه وجود دارد كه مراسمها در اين جمع خانه انجام مىشود اتاق شيخ نيز مخصوص شيخ خانقاه مىباشد و اگر كسى سوالى خصوصى داشته باشد، مىتواند به همراه شيخ به اتاق برود و از او سوال كند. | ||
+ | |||
+ | در دوده خانه نيز چايى خورده مىشود و يا سيگار مىكشند و بعد از اين امور وارد جمع خانه مىشوند كه در آنجا استعمال اين موارد ممنوع است. | ||
+ | |||
+ | معمولاً در خانقاه در جمع خانه اشعارى خوانده مىشود كه اين اشعار توسط خود درويش خوانده مىشود. همچنين در خانقاه جمعى بنام نظار خانقاه وجود دارد كه از درويشان پيشقدم كه حداقل 12 سال سابقه دارند بنظر شيخ تعيين مىشوند. | ||
+ | |||
+ | وضعيت فرقه نعمت اللهيه در زاهدان | ||
+ | |||
+ | اين فرقه ابتداء خانقاهى روبروى مسجد على ابن ابيطالب عليهالسلام داشتهاند كه الان مطب دكتر مىباشد. | ||
+ | |||
+ | خانقاه بعدى در خيابان جام جم، روبروى صدا و سيما ساخته شده است كه 35 سال قدمت دارد قطب آنها دكتر نوربخش مىباشد و شيخ خانقاه در حال حاضر شيخ حسن محنا است و مدتى است كه به اين مقام رسيده است. | ||
+ | |||
+ | افرادى كه به خانقاه مىآيند عمدتا كسبه هستند و افراد سرمايهدار در بين آنان ديده مىشود در خانقاه زاهدان هر هفته شبهاى دوشنبه (يكشنبه شبها) و شبهاى جمعه مجالسى برگزار مىشود كه در اين مراسم دراويش بعد از خوردن چاى در دوده به قسمت جمع خانه مىروند و با هم اشعارى در مدح ائمه عليهمالسلام و مطالب عرفانى را مىخوانند و همچنين اشعارى از دكتر نوربخش خوانده مىشود در شبهاى جمعه نيز دعاى كميل برگزار مىشود زنها نيز مىتوانند و در اين مراسمها شركت كند تعداد افراد اين فرقه حدود 80 خانوار مىباشد. | ||
+ | |||
+ | خانقاهاى ديگر آنان در استان عبارتند از: خانقاه چابهار، خانقاه زابل و خانقاه ايرانشهر (كه هم اكنون تعطيل مىباشد). | ||
+ | لازم به ذكر است كه خانقاههاى استان زير نظر خانقاه زاهدان مىباشد و خانقاه مركزى كه در تهران مىباشد با خانقاههاى كشور در تماس مىباشد. | ||
+ | |||
+ | كيش ذكرى | ||
+ | |||
+ | در ناحيه سرباز، فرقهاى به نام «ذكرى» وجود دارد كه داراى عقايدى خاص خود مىباشند. مؤسس اين فرقه سيد محمد جونپورى است او در هندوستان به دنيا آمد و نام پدر وى را عبدالله و نام مادرش را آمنه ذكر كردهاند و معتقدند كه همانند پيامبر در سن 63 سالگى وفات يافته است. وى پس از تحصيلات چندى به مكه عزيمت نمود و ادعاى مهدويت كرد. | ||
+ | |||
+ | مهدويها از او به نامهاى: امامنا، خليفة الله، مراد الله و... ياد مىكنند. | ||
+ | |||
+ | پيروان سيد محمد در جلگه هيرمند، سرباز و ديگر نواحى استان زندگى مىكنند امروزه آنان در سيستان و بلوچستان به «داعى» و «ذكرى» مشهور هستند. | ||
+ | |||
+ | ذكريان داراى كتاب آسمانى بوده كه در واقع نسخهاى تحريف شده از قرآن مىباشد. آنان بر اين باورند كه اين كتاب به شكل معجزه آسايى بر آنان نازل شده است. | ||
+ | |||
+ | در نمازها و دعاهاى خود نام پيامبر اسلام را حذف و فقط قيام حضرت مهدى (عج) را ذكر مىكنند و اظهار مىدارند كه حضرت مهدى(عج) از كوه مراد (كه در تربت كيچ كه در بلوچستان قرار دارد و آنجا كانون فرقه ذكرى و محل مراسم مذهبى آنان است) ظهور خواهد كرد. | ||
+ | |||
+ | همچنين اعتقاد دارند كه نماز جز دين نيست و فقط اگر كسى ذكر بگويد كافى است. | ||
+ | |||
+ | سيكها | ||
+ | |||
+ | اين دين از جوانترين دينهاى دنيا مىباشد كه از قرن 15 ميلادى بوجود آمده است و تركيبى از دين اسلام و هندو مىباشد. | ||
+ | |||
+ | البته اين تلفيق، تركيبى عقلانى و متعادل نمىباشد بلكه براى خود داراى فلسفه و اصول و فروع برجسته و مستقل است. به عنوان مثال اين طايفه بر اين اعتقادند كه حق تعالى مستقيما به «نانك» تجلى كرده است و خدا او را مأمور ساخته كه براى نجات بشريت از ظلم قيام نمايد. | ||
+ | |||
+ | نانك پيامبر سيكها در سال 1469 .م در قصبه تالواندى در نزديكى لاهورپنجاب مىباشد. عدهاى كلمه نانك را منسوب به نانكا كه شهرى در پاكستان است مىدانند. تعاليم نانك صورتى بسيار ساده دارد وى سعى كرده اصول و مبادى دو مذهب كاملاً متفاوت را با هم تركيب و تلفيق نمايد و موفق به وضع اصول سادهاى گشته كه اصل توحيد نقطه مركزى مبادى او مىباشد. يعنى ايمان به خداى واحد قادر و خالق. نانك خداى خود را «حق» لقب داد. زيرا از ساير اسامى والقاب پروردگار اين كلمه را روشنتر مىديد به عقيده او تنها لقب كه مىتواند به حق داد «هرى» يعنى مهربان به زبان پنجايى است. پس از نانك 9 نفر ديگر به ترويج دين او پرداختند و آنها را سيكها امام و مشابه وظايف امامان شيعه مىدانند. | ||
+ | |||
+ | نمازهاى روزانه در آيين سيكها روزانه 5 نوبت خوانده مىشود كه در سه وقت معين به جا آورده مىشود. نماز اولين آنها «سوكمونى صاحب» نام دارد در فاصله زمانى ساعت 5/4 الى 6 صبح خوانده مىشود. دومين نماز «چاپ تى صاحب» نام دارد كه وقت آن ساعت 5/7 الى 8 صبح مىباشد در عصر سه نماز به نامهاى «رأس صاحب» «چويهاى صاحب» و «آناند صاحب» بين ساعات 5/7 الى 9 شب به جا آورده مىشود و سيكها موظفند هر روز صبح و عصر قبل از خواندن نماز غسل نمايند و به همين دليل در هندوستان اغلب سيكها در كنار رودخانهها زندگى مىكنند و شهر آمريتسا كه معبد طلايى سيكها در آن واقع شده خود در حاشيه رودخانه است. | ||
+ | |||
+ | نمازها به صورت جمعى خوانده مىشود و ابتدا مردان و سپس زنان نماز خود را بجاى مىآورند جالب آنكه هنگام نماز جداگانه مىايستند هنگام نماز خواندن بايد روى سر پوشيده باشد و بعد از اتمام دعا و خواندن كتاب مقدس آنرا به جاى اوليه باز مىگردانند و اغلب آنها نماز را در معبد مىخوانند. | ||
+ | |||
+ | در زبان سيكها معبد «گوردواره» نام دارد و به سيك «سينگ» مىگويند بر در معبد آنها در زاهدان اين جمله نوشته شد | ||
+ | |||
+ | SINGHSABHAZAHIDANGURDWARA. | ||
+ | |||
+ | معبد سيكهاى شهر زاهدان كه قدمتى 60 ساله دارد عدهاى از مؤمنين دين سيك هنگام ورود به معبد دست بر زمين زده آنرا مىبوسند. درون معبد كه اتاقى به شكل مستطيل به طول 12 و عرض 8 متر داراى چهار درب در چهار طرف كه به گفته آنها هر درب نشانه يكى از چهار جهت اصلى جغرافيايى است و نشان دهنده اين است كه هر كس از هر جا كه باشد مىتواند وارد معبد شود. | ||
+ | |||
+ | افراد هنگام ورود به معبد مقابل كتاب بايد سجده كنند در مراسم صبح كه نماز دوم ايشان مىباشد كتاب مقدسشان را از كمد كوچكى خارج نموده درون ويترين خاصى مىگذارند. كتاب آنها«گرو كراند ساهه» نام دارد كه داراى 1430 صفحه مىباشد و به زبان پنجايى و گاه فارسى است. در اين كتاب مسائلى از قبيل احكام مسائل مربوط به معاش، ازدواج، معاد و مواردى از دين اسلام و هندو است. سيكها اين كتاب را در موارد خاصى مثلاً موقع مردن يك فرد پس از مرگ او براى ثواب به مرده به صورت متوالى مىخوانند. يعنى يكى مقدارى مىخواند و ديگرى آنرا ادامه مىدهد كه مجموعا 48 ساعت طول مىكشد. | ||
+ | |||
+ | مراسم نماز صبح كه همان خواندن كتاب است به اين صورت است كه 32 صفحه معين از كتاب مقدس را كه مجموعا يك ساعت طول مىكشد مىخوانند. تعداد حروف اين 32 صفحه مجموعا 24000 كلمه مىباشد كه اين به تعداد نفسهاى انسان در طول 24 ساعت مىباشد. به اين معنا كه به تعداد نفسهاى خود حروف كتاب مقدس را مىخوانند تا تطهير شوند و در آنها روحانيتى باشد. | ||
+ | |||
+ | البته اين 32 صفحه مخصوص نماز صبح را برخى از حفظ دارند و «گورد واره» تهران به كسانى كه اين مقدار را حفظ كنند جايزه مىدهد. در طول خواندن كتاب اگر اشتباهى در قرائت رخ دهد گناه محسوب مىشود و بايد از همان جايى كه اشتباه خوانده شده بازخوانى شود. | ||
+ | |||
+ | در معبد فقط به خواندن كتاب يا سرودهاى مذهبى و غزليات به زبان پنجابى كه در رابطه با امامانشان مىباشد مىپردازند. سيكها به كتاب خود بسيار احترام مىگذارند و آن را وحى از سوى پروردگار مىدانند. | ||
+ | |||
+ | در مورد مراسم مذهبى اين دين داراى اعياد و عزاهاى زياد است. جشن تولد آخرين امام يعنى «گوروگوبن سى» در اول ژانويه، جشن تولد امام چهارم آنها هم از اعياد بسيار مهم است كه اين عيد در شهر آمريتما و در معبد طلايى برگزار مىشود. | ||
+ | |||
+ | در روز عيد هر كسى مىتواند به معبد مىرود و در 24 ساعت روز عيد غذا آماده بوده و همه كسانى كه به معبد مىروند روى زمين نشسته و غذا مىخورند. در اين روز اين شهر بسيار شلوغ مىگردد و پس از غذا خوردن نماز مىخوانند. | ||
+ | |||
+ | عيد ديگر ايشان 13 آوريل است كه روز بوجود آمدن دين آنهاست و الان در حدود 530 سال از آن تاريخ مىگذرد. سيكهاى زاهدان اعياد ملى خود را در كنسولگرى انجام مىدهند. مراسم عزاى آنها در شهادت امام پنجم و دهم ايشان مىباشد. | ||
+ | |||
+ | برخى احكام دينى سيكها عبارت است از: | ||
+ | |||
+ | سيكها برخى اعمال مثل استعمال تنباكو، ناسزا گفتن به مادر و مشروب خورى را حرام ميدانند؛ البته آنها قبل از انقلاب به شغل مشروب فروشى مشغول بودهاند. | ||
+ | |||
+ | در مورد خوردن گوشت براى آنها گناهى نيست. ولى در مورد گاو و خوك غير خانگى استثناء شده، در مواردى كه سيكها گناهى مرتكب شود مثلاً كسى حين كتاب خواندن حرف زند، جريمه و تنبيه او واكس زدن كفشهاى مردم معبد است. | ||
+ | |||
+ | در مورد ازدواج چهار سوره كوچك از كتاب مقدس خوانده مىشود (لازم به ذكر است كه كتاب به جزوهايى مانند سورههاى قرآن تقسيم مىشود). | ||
+ | |||
+ | در ازدواج نمىتوان با دختر عمو، دختر خاله و دختر دايى ازدواج كرد و نيز رضايت پدر و مادر شرط است. | ||
+ | |||
+ | اگر بخواهند با غير سيك ازدواج كنند، بايد او به آيين سيك درآيد. | ||
+ | |||
+ | ازدواج مجدد منوط به رضايت همسر اول و داشتن عذرى موجه مثل بچهدار نشدن زن اول است. | ||
+ | |||
+ | از ديگر رسوم سيكها رسم جهيزيه دادن به دختر مىباشد كه در حكم ارث محسوب مىشود و دختر پس از گرفتن جهيزيه از ارث محروم مىشود. در مورد محارم نيز علاوه بر آنچه ما مسلمانان داريم، پسر عمو، دختر عمو، دختر خاله و پسر خاله نيز از محارم محسوب مىشوند. | ||
+ | |||
+ | در صورتى كه ميان سيكها اختلافى پيش آيد، براى رفع اختلاف شورايى مركب از 4 تن را تشكيل مىدهند كه در آن به حل اختلاف مىپردازند و در موارد قانونى هم به دادگاه رجوع مىشود. به روحانى سيكها «بائيجى» گفته مىشود كه بايد بر كتاب مقدس تسلط داشته باشد. | ||
+ | |||
+ | در مورد مراسم تدفين و مرگ، مرده را لباس نو پوشانده كفن مىكند، آنگاه او را به مدت 2 روز بوسيله هيزم مىسوزانند و بنا به گفته آنها بويى ندارد. در اين 2 روز افرادى مراقبند كه عمل سوختن به خوبى انجام شود. سپس خاكستر و استخوانهاى باقى مانده را در پارچهاى پيچيده، آنرا به هند مىبرند و در رود مىريزند. | ||
+ | |||
+ | لباسهاى عزاى ايشان لباس سفيد است. از روز چهارم تا هفتم پس از مرگ براى مرده كتاب آسمانىشان را دوره مىكنند كه اين كار بايد مداوم بدون وقفه باشد. بعد خانواده و اقوام ماهانه به خانواده عزادار به وسيله زنهايشان تسليت مىگويند. | ||
+ | |||
+ | همچنين در اعياد تا يك سال زنها براى تسليت گويى به خانه فرد مرده مىروند و گاه خيرات براى مرده مىكنند و در سالن غذاخورى كه اخيرا در كنار معبد ساخته شده مردم را (سيك و مسلمان) دعوت كرده و غذا مىدهند. | ||
+ | |||
+ | سيكها در آئين خود براى زنان حجاب را الزامى مىدانند و زنان آنها هم با پارچهاى حرير نازك به صورت روسرى به سر مىبندند. | ||
+ | در حال حاضر وضعيت اين فرقه در زاهدان چنين است: | ||
+ | |||
+ | زمان ورود سيكها به ايران قبل از جنگ اول جهانى بوده كه نزديك به 300 خانوار به ايران آمدند و سپس براى تجارت به شهرهاى مختلف از جمله تهران، زاهدان و شيراز سفر كردند و عدهاى نيز به هندوستان بازگشتند. | ||
+ | |||
+ | در شهر زاهدان محل استقرار اين عده در محدوده خيابانهاى امام خمينى، شهيد باهنر، و تقاطع خيابانهاى شهيد باقرى و شهيد نيك بخت مىباشد. | ||
+ | |||
+ | مشاغل آنها اكثرا لوازم منزل، لوازم يدكى، لاستيك فروشى، اغذيه فروشى و... مىباشد. ظاهرا امتياز كوكاكولا در زاهدان نيز به آنها تعلق دارد. برخى از اجناس نظير بلور و كريستال از مرز افغانستان براى آنها آورده مىشود. | ||
+ | |||
+ | سيكهاى تهران نيز در ميدان بهارستان خيابان ظهير الاسلام روبروى بيمارستان ايران، معبدى دارند. بزرگ سيكها از لحاظ مذهبى (بائيجى) نام دارند كه با ئيجى معبد زاهدان از اول انقلاب به هندوستان رفته و هنوز مراجعت نكرده است. | ||
+ | |||
+ | سيكها در زاهدان مدرسه مخصوص دارند كه تا كلاس هشتم را مىخوانند، سپس براى ادامه تحصيل به هند يا تهران مىروند. در تهران تا كلاس 12 به مدرسه مىروند. اين مدارس زير نظر سفارت و كنسولگرى هند مىباشد. در مدرسه آنها چهار زبان فارسى انگليسى، هندى و پنجابى تدريس مىشود كه زبان پنجابى زبان مقدس و دينى آنهاست. سيكهاى زاهدان، فاقد روحانى يا بائيجى هستند و مسئول آنها پيرمردى مطلع به مسائل مذهبى شان ميباشد كه معروف به سردار نوروز است. | ||
+ | |||
+ | سيكها مردمانى آرام، سخت كوش و با پشتكار هستند كه اكثرا از وضع مالى خوبى برخوردار هستند. روابط آنها با اهل تسنن و شيعه به يك اندازه است. | ||
+ | |||
+ | نكته جالبى كه درباره سيكهاى زاهدان به چشم مىخورد اين است كه جوانان بين سنين 14 الى 25 ساله در ساختار جمعيتى ايشان به چشم نمىخورد كه ظاهرا براى ادامه تحصيل به هندوستان رفتهاند. (تعدادى هم در تهران هستند). | ||
+ | |||
+ | فرقه بابيه | ||
+ | |||
+ | فرقه بابيه از پيروان سيد على محمد شيرازى هستند. سيد على محمد باب پسر محمد رضا بزاز شيرازى است كه پس از اندكى تحصيل به محضر سيد كاظم رشتى پيشواى شيخيه راه يافت و پس از درگذشت سيد در 24 سالگى ادعا نمود كه باب و واسطه وصول به امام زمان(عج) مىباشد. در همين سال در خانه خود در شيراز نخستين بار دعوت خويش را به «ملا حسين بشر ذئيه» اظهار كرد و او به وى گرويد و از طرف باب به «باب الباب» ملقب شد و از سال 1350 تا مدت پنج ماه، 18 تن از علماى شيخيه به سيد على محمد باب گرويدند و از روى حساب ابجد با خود وى كه 19 مىشود معروف به حروف «حى» شدند. | ||
+ | |||
+ | تعاليم باب مبتنى بر كتاب «بيان» است كه مجمل آن بدين شرح مىباشد: | ||
+ | |||
+ | خداوند مدرك كل اشياء است و خود از دايره ادراك بيرون است و احدى غير ذات او معرفت به او ندارد، مراد از معرفت مظهر اوست و مراد از لقاء الله لقاى او و پناه به خداوند است. آدم در عقيده «بيان» دوازده هزار و دويست و ده سال قبل از باب بوده است. محفل بابيان از 19 عضو تشكيل مىشود و آن مكانى است كه زكات اشخاص در صندوق جمع مىگردد. زكات معمولاً مقدار يك پنجم از سرمايه است. هر شخص بابى بايد هر روز 19 آيه از كتاب بيان را بخواند و نام خدا را 361 بار ذكر نمايد. مرده را بايد در قبرى از بلور بگذارند يا قبر را در سنگى صيقلى تعبيه نمايند. با دست راست ميت يك انگشترى كه بر نگين آن آيهاى از كتاب بيان نقش شده بگذارند تا مرده در گور نپوسد. | ||
+ | |||
+ | زاهدان شهرى مهاجرپذيربا سابقه تاريخى اندك و رشد بسيار سريع است كه ساخت آن مبنى بر مهاجرتهاى اقوام مختلف پا گرفته و از جمله سياستهاى فرقه بهائيت مهاجرت به شهرها و روستاهاى مختلف اين استان و تأسيس پايگاهى براى بهائيت در اين منطقه مىباشد و تا بعدها در جهت توسعه اين پايگاه فعاليت نمايند. حدودا 35 الى 40 سال قبل بهايىها به استان سيستان و بلوچستان مهاجرت كردند و چون امكانات ارتباطى داشتند در تجارت موفق شدند. پس از انقلاب در خاش و سراوان اموال و زمينهاى آنها مصادره شد و زمينهاى كشاورزى آنها در زابل، منازل آنان در سراوان مصادره شد و در زاهدان گورستان بهائيان تخريب شد و كانون پرورش در آن ساخته شد و در چابهار نيز گورستان آنان در اختيار بنياد مستضعفان داده شد. اما پس از انقلاب عده بسيارى از افراد بهايى در كشور از ادارات اخراج شدند و كسبه بهايى چون شناخته شده بودند از شهرهاى خود به ديگر جاها مراجعت نمودند. به عنوان نمونه جمع زيادى از بهائيان شهرهاى تهران، اصفهان، شيراز به زاهدان آمدند و چون در اين شهر ناشناخته بودند به راحتى وارد بازار شدند و شروع به كار نمودند و بسيارى از ايشان در استان نيز ادعاى اسلام و نوشتن توبهنامه نمودند كه در نتيجه از ادارات اخراج نشدند و الان تعداد بهايىها در شهر زاهدان حدود 500 خانوار است كه نسبت به قبل از انقلاب بسيار زياد مىباشد و تعداد خانوارهاى بهايى سراوان 70 خانوار است كه به دليل عدم تعصب دينى مردم سراوان به راحتى در آنجا زندگى مىكنند و چون سراوان منطقه مرزى است به راحتى به هند و پاكستان و افغانستان دسترسى دارند. | ||
+ | |||
+ | |||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:فرق مذهبی]] | [[رده:فرق مذهبی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۱۵
خوارج
باروى كار آمدن دولت اموى بسيارى از خوارج به سوى مرزها شرقى كشور اسلامى عزيمت كردند.
نخستين دسته خوارج در نيمه اول قرن اول هجرى وارد سيستان شدند و توانستند كسانى را كه از ظلم حاكمان عرب اموى آزرده شده بودند به دور خود جمع كنند و پس از مرگ يزيد در سال 64 ه .ق، مردم خراسان و سپس و سيستانيان سر به شورش برداشتند و حكام اموى را از شهرها بيرون راندند.
با زمامدارى حجاج، فشارها مالياتى و سياسى بر سرزمينهاى شرقى خلافت، افزايش يافت تا آنجا كه گروههاى بىشمارى از خوارج براى يافتن پناهگاهى امن به سوى سيستان گريختند، موقعيت سيستان، مشابهت هوا و گرماى آن با عربستان و تناسب آن باوضعيت جسمى خوارج، از سوى ديگر دور از دسترس بودن آن از مركز خلافت اسلامى و موقعيت جغرافيايى آن از جمله عواملى بود كه به اين حركت سرعت بخشيد.
در سال 78 ه .ق خوارج توانستند، سيستان را تحت نفوذ خود قرار دادند. در اين هنگام حجاج سپاهى گران را به سپهدارى عبيدالله بن بكره به سيستان فرستاد.
مردم سيستان به همراهى خوارج با لشگر عبيدالله نبرد سختى كردند و مردم بسيارى كشته شدند و سران سپاه نيز كشته شدند.
در اين نبرد بسيارى از سپاهيان عبيدالله در اثر گرسنگى و تشنگى هلاك شدند. لذا اين لشگر را جيش الفناء ناميدند.
همچنين در سال 82 ه .ق، حجاج، عبدالرحمن، محمد ابن اشعث را براى نبرد با همام بن عدى، بزرگ خوارج به سيستان فرستاد، همام كه خود، عامل حجاج در كرمان بود بر عليه حجاج قيام كرد.
ميان عبدالرحمن و همام جنگ سختى در گرفت در اين جنگ بسيارى از خوارج كشته شدند و عبدالرحمن سرهاى بسيارى از بزرگان خوارج كه در جنگ كشته شده بودند به نزد حجاج فرستاد.
در دوران حجاج در حدود سال 126 ه .ق شهرهاى شرقى خلافت دچار آشوب شد و كشاورزان و مالكان كوچك بر عليه مالياتهاى گران امويان به پا خواستند ياران قطرى بن الفجاة از بزرگان خوارج، با ديگر اعراب مستقر در سيستان بر عليه خليفه شوريدند.
قطرى كه خود را اميرالمؤمنين مىخواند، خطيبى توانا بود او با خطبههاى شورانگيز خود مردم سيستان را همراه خود ساخت، شورشيان گروه زيادى از سپاهيان اموى را كشتند.
با روى كار آمدن عباسيان، خوارج به فعاليت خود در سيستان ادامه دادند. تقريبا تمامى كارگزاران خلفاى عباسى، با خوارج درگيرى داشتهاند.
يكى از عوامل مهمى كه موجب گرد آمدن مردم سيستان در كنار خوارج و جنگيدن با نمايندگان خلفاء عباسى بود، مالياتهاى سنگين و ظلمهايى بود كه فرمانداران سيستان و ديگر شهر بر مردم روا مىداشتند.
بيشتر گرويدگان به خوارج در اين دوره روستائيان و خرده مالكان بودند و بيشتر اين حركتها در بيرون شهرها و به دور از چشمان ماموران خليفه انجام مىگرفت براى آنكه نيروهاى خليفه در داخل شهرها مستقر بودند و كمتر به بيرون شهرها راه داشتند.
منصور باشنيدن آشوبهاى سيستان، فرمانده كهنه كار اموى، معن بن زايد شيبانى را به اين سرزمين فرستاد.
معن در شهر زرنگ اقامت نمود و نظم را به اين شهر بازگرداند. وى براى آرام كردن مردم سختگيرى فراوانى نمود تا آنجا كه عبيدالله بن العلأ و ديگر اهالى سيستان به منصور نام نوشته و از معن شكايت كرده بودند. و وى در مقابل دستور داد آنان را 400 تازيانه زدند.
معن در شهر بست اقدام به ساختن كاخى نمود و خوارج را به بيگارى و ساختن كاخ گماشت.
خوارج نيز به رهبرى ابوالغلام، از مردم روستاى طاق زرنگ، شمشيرهاى خود را درون بستههاى نى مخفى كردند و در هنگامى كه معن به باده گسارى مشغول بود او را با شمشير پاره پاره كردند.
قيام حمزة بن آذرك
از مشهورترين قيام خوارج در سيستان مىتوان از قيام حمزة بن آذرك نام برد. حمزه يك دهقان ايرانى و خود را از نسل زاو طهماسب دانسته است. وى از ياران حصين و يا حضين بن رقاء اوقى بود و در شورشى كه در سال 180 ه .ق رخ داد رهبرى قيام را بر عهده داشت و پس از كشتن عامل خليفه عباسى، هارون الرشيد به حج رفت و با مراكز خوارج در عراق ارتباط برقرار كرد و بسيارى از خوارج به همراه وى از عراق رهسپار سيستان شدند.
وى پس از بازگشت از حج با گردآورى 5000 هوادار خارجى خود علم شورش برداشت.
وى در اين شورش با نيروهاى عيسى بن على بن عيسى و فرمانده سپاه او روبرو شد و نيروهاى عيسى در اين نبرد شكست سهمگينى خوردند و عيسى با خوارى و رسوايى از راه دشت لوت به خراسان گريخت.
در اين هنگام نيروهاى پيروزمند خارجى به زرنگ رسيدند و نماينده عيسى خود را پنهان ساخت. حمزه سپيده دم وارد شهر شد و صداى اذان از هر گوشه شهر بلند بود حمزه گفت: با شهرى كه صداى اذان از آن بلند است نمىجنگم و به نماينده خليفه بگوئيد كه به بيرون شهر آيد و با من بجنگد اما به او گفتند كه نماينده خليفه خود را پنهان كرده است.
سپس حمزه مردم شهر را جمع نمود و گفت يك درم خراج و مال به سلطان ندهيد و من نيز از شما ماليات نمىخواهم. از آن پس مردم خراجى به بغداد نفرستادند. سپس حمزه به سوى ديگر مناطق لشگركشى كرد.
هواداران حمزه در اين لشگر كشىها به غارت و به آتش كشيدن منازل، باغها و كندن نخلها مىپرداختند.
از سوى ديگر على بن عيسى طى نامهاى به هارون گزارشى از حملات حمزه به كارگزاران دولتى به بغداد فرستاد. هارون خود، براى استحكام موقعيت سرزمينها شرقى خلافت به سوى رى حركت نمود و على بن عيسى را از كار بر كنار و هرثمه بن اعين را به حكومت نواحى شرقى گماشت. هارون در راه خراسان، در گرگان نامه تهديد آميزى براى حمزه فرستاد و او را به اطاعت از حكومت و پيروى از كتاب و سنت فراخواند. حمزه در پاسخ تندى كه براى هارون فرستاد، خود را اميرالمؤمنين خواند و از او خواست كه به عدالت رفتار كند، وى را متنبه به ايستادن در پيشگاه الهى گرداند و شعار مشهور خوارج «لاحكم الالله» را در انتهاى نامه خود نوشت و فرستاده هارون را گرامى داشت.
هارون نيز با دريافت نامه حمزه به سوى خراسان حركت كرد و در سناباد مرگ او را فرا گرفت.
از سوى ديگر حمزه با جمع آورى خوارج كه بالغ بر 33000 نفر بودند به سوى نيشابور حركت كردند. اما چون به نزديك نيشابور رسيدند خبر مرگ هارون به آنها رسيد.
حمزه گفت: «و كفى الله المؤمنين القتال». ديگر ما بايد به جهاد با بتپرستان به سوى هند و چين رويم.
فرقه نعمت اللهى
فرقه نعمت اللهى از فرق معروف صوفيه منسوب به شاه نعمت الله ولى كرمانى هستند كه متخلص به سيد و معروف به شاه بود وى در سال 730 يا 731 ه .ق در حلب زاده شد و پس از عمرى دراز در سال 834 ه .ق در ماهان كرمان در گذشت.
فرقه نعمت اللهيه در هر دوره رهبرى داشتهاند كه به وى قطب مىگفتند در حال حاضر قطب اين فرقه دكتر جواد نوربخش كرمانى مىباشد كه داراى تخصص روانپزشكى مىباشد كه هم اكنون در لندن بسر مىبرد و از طريق نامه پيروان خود را ارشاد مىكند و برخى از اوقات نيز به ايران سفر مىكند و گاهى نيز پيروان وى به لندن مىروند. دكتر نوربخش در اروپا 18 خانقاه بر پا كرده است. قبل از دكتر نوربخش حاج ميرزا عبدالحسين ذوالرياستين قطب اين فرقه به حساب مىآمده است. وى در سال 1372 در تهران در گذشت. فرقههاى نعمت اللهيه عبارتند از:
دكينه (پيروان معصوم عليشاه ركنى هستند)،
صفى عليشاهيه (پيروان حاج ميرزا حسن اصفهانى)،
كوثريه (پيروان حاج ملا محمد رضا همدانى ملقب به كوثر عليشاه) و
گناباديه (پيروان حاج محمد سلطانعلى شاه فرزند ملا حيدر از اهالى گناباد).
محلى كه پيروان اين فرقه در آن بدور هم جمع مىشوند خانقاه نام دارد. در هر خانقاه سالنى بنام سالن جمع خانه واتاقى مربوط به شيخ و نيز اتاقى بنام دوده خانه وجود دارد. بالاترين مقام بعد از قطب در هر خانقاه شيخ آن خانقاه مىباشد.
امور خانقاه اعم از امور مادى و معنوى زير نظر شيخ مىباشد. آنان معتقدند كه نظريات و دستورات شيخ بايد بدون چون و چرا اجرا شود و درويشان در هيچ امرى حق اعتراض بر او ندارند. بعد از شيخ بالاترين مقام در هر خانقاه «پير دليل» مىباشد.
وى به عنوان معاون و مشاور شيخ محسوب مىشود و انتخاب او منوط به پيشنهاد شيخ و اجازه قطب مىباشد.
عنوان ديگرى كه در خانقاه وجود دارد «دوده دار» است كه در امور خانقاه دارى متابعت از پير دليل خانقاه را مىنمايد و انتخاب او با پير دليل و منوط به اجازه شيخ و تصويب قطب و شرايطى را كه بايد واجد باشد مقام شيخى و پير دليلى و دوده دارى مادامى محقق مىشود كه اجازه رسمى به خط و امضاى قطب وقت به نام كسى صادر شود.
در خانقاه سالنى بنام جمع خانه وجود دارد كه مراسمها در اين جمع خانه انجام مىشود اتاق شيخ نيز مخصوص شيخ خانقاه مىباشد و اگر كسى سوالى خصوصى داشته باشد، مىتواند به همراه شيخ به اتاق برود و از او سوال كند.
در دوده خانه نيز چايى خورده مىشود و يا سيگار مىكشند و بعد از اين امور وارد جمع خانه مىشوند كه در آنجا استعمال اين موارد ممنوع است.
معمولاً در خانقاه در جمع خانه اشعارى خوانده مىشود كه اين اشعار توسط خود درويش خوانده مىشود. همچنين در خانقاه جمعى بنام نظار خانقاه وجود دارد كه از درويشان پيشقدم كه حداقل 12 سال سابقه دارند بنظر شيخ تعيين مىشوند.
وضعيت فرقه نعمت اللهيه در زاهدان
اين فرقه ابتداء خانقاهى روبروى مسجد على ابن ابيطالب عليهالسلام داشتهاند كه الان مطب دكتر مىباشد.
خانقاه بعدى در خيابان جام جم، روبروى صدا و سيما ساخته شده است كه 35 سال قدمت دارد قطب آنها دكتر نوربخش مىباشد و شيخ خانقاه در حال حاضر شيخ حسن محنا است و مدتى است كه به اين مقام رسيده است.
افرادى كه به خانقاه مىآيند عمدتا كسبه هستند و افراد سرمايهدار در بين آنان ديده مىشود در خانقاه زاهدان هر هفته شبهاى دوشنبه (يكشنبه شبها) و شبهاى جمعه مجالسى برگزار مىشود كه در اين مراسم دراويش بعد از خوردن چاى در دوده به قسمت جمع خانه مىروند و با هم اشعارى در مدح ائمه عليهمالسلام و مطالب عرفانى را مىخوانند و همچنين اشعارى از دكتر نوربخش خوانده مىشود در شبهاى جمعه نيز دعاى كميل برگزار مىشود زنها نيز مىتوانند و در اين مراسمها شركت كند تعداد افراد اين فرقه حدود 80 خانوار مىباشد.
خانقاهاى ديگر آنان در استان عبارتند از: خانقاه چابهار، خانقاه زابل و خانقاه ايرانشهر (كه هم اكنون تعطيل مىباشد). لازم به ذكر است كه خانقاههاى استان زير نظر خانقاه زاهدان مىباشد و خانقاه مركزى كه در تهران مىباشد با خانقاههاى كشور در تماس مىباشد.
كيش ذكرى
در ناحيه سرباز، فرقهاى به نام «ذكرى» وجود دارد كه داراى عقايدى خاص خود مىباشند. مؤسس اين فرقه سيد محمد جونپورى است او در هندوستان به دنيا آمد و نام پدر وى را عبدالله و نام مادرش را آمنه ذكر كردهاند و معتقدند كه همانند پيامبر در سن 63 سالگى وفات يافته است. وى پس از تحصيلات چندى به مكه عزيمت نمود و ادعاى مهدويت كرد.
مهدويها از او به نامهاى: امامنا، خليفة الله، مراد الله و... ياد مىكنند.
پيروان سيد محمد در جلگه هيرمند، سرباز و ديگر نواحى استان زندگى مىكنند امروزه آنان در سيستان و بلوچستان به «داعى» و «ذكرى» مشهور هستند.
ذكريان داراى كتاب آسمانى بوده كه در واقع نسخهاى تحريف شده از قرآن مىباشد. آنان بر اين باورند كه اين كتاب به شكل معجزه آسايى بر آنان نازل شده است.
در نمازها و دعاهاى خود نام پيامبر اسلام را حذف و فقط قيام حضرت مهدى (عج) را ذكر مىكنند و اظهار مىدارند كه حضرت مهدى(عج) از كوه مراد (كه در تربت كيچ كه در بلوچستان قرار دارد و آنجا كانون فرقه ذكرى و محل مراسم مذهبى آنان است) ظهور خواهد كرد.
همچنين اعتقاد دارند كه نماز جز دين نيست و فقط اگر كسى ذكر بگويد كافى است.
سيكها
اين دين از جوانترين دينهاى دنيا مىباشد كه از قرن 15 ميلادى بوجود آمده است و تركيبى از دين اسلام و هندو مىباشد.
البته اين تلفيق، تركيبى عقلانى و متعادل نمىباشد بلكه براى خود داراى فلسفه و اصول و فروع برجسته و مستقل است. به عنوان مثال اين طايفه بر اين اعتقادند كه حق تعالى مستقيما به «نانك» تجلى كرده است و خدا او را مأمور ساخته كه براى نجات بشريت از ظلم قيام نمايد.
نانك پيامبر سيكها در سال 1469 .م در قصبه تالواندى در نزديكى لاهورپنجاب مىباشد. عدهاى كلمه نانك را منسوب به نانكا كه شهرى در پاكستان است مىدانند. تعاليم نانك صورتى بسيار ساده دارد وى سعى كرده اصول و مبادى دو مذهب كاملاً متفاوت را با هم تركيب و تلفيق نمايد و موفق به وضع اصول سادهاى گشته كه اصل توحيد نقطه مركزى مبادى او مىباشد. يعنى ايمان به خداى واحد قادر و خالق. نانك خداى خود را «حق» لقب داد. زيرا از ساير اسامى والقاب پروردگار اين كلمه را روشنتر مىديد به عقيده او تنها لقب كه مىتواند به حق داد «هرى» يعنى مهربان به زبان پنجايى است. پس از نانك 9 نفر ديگر به ترويج دين او پرداختند و آنها را سيكها امام و مشابه وظايف امامان شيعه مىدانند.
نمازهاى روزانه در آيين سيكها روزانه 5 نوبت خوانده مىشود كه در سه وقت معين به جا آورده مىشود. نماز اولين آنها «سوكمونى صاحب» نام دارد در فاصله زمانى ساعت 5/4 الى 6 صبح خوانده مىشود. دومين نماز «چاپ تى صاحب» نام دارد كه وقت آن ساعت 5/7 الى 8 صبح مىباشد در عصر سه نماز به نامهاى «رأس صاحب» «چويهاى صاحب» و «آناند صاحب» بين ساعات 5/7 الى 9 شب به جا آورده مىشود و سيكها موظفند هر روز صبح و عصر قبل از خواندن نماز غسل نمايند و به همين دليل در هندوستان اغلب سيكها در كنار رودخانهها زندگى مىكنند و شهر آمريتسا كه معبد طلايى سيكها در آن واقع شده خود در حاشيه رودخانه است.
نمازها به صورت جمعى خوانده مىشود و ابتدا مردان و سپس زنان نماز خود را بجاى مىآورند جالب آنكه هنگام نماز جداگانه مىايستند هنگام نماز خواندن بايد روى سر پوشيده باشد و بعد از اتمام دعا و خواندن كتاب مقدس آنرا به جاى اوليه باز مىگردانند و اغلب آنها نماز را در معبد مىخوانند.
در زبان سيكها معبد «گوردواره» نام دارد و به سيك «سينگ» مىگويند بر در معبد آنها در زاهدان اين جمله نوشته شد
SINGHSABHAZAHIDANGURDWARA.
معبد سيكهاى شهر زاهدان كه قدمتى 60 ساله دارد عدهاى از مؤمنين دين سيك هنگام ورود به معبد دست بر زمين زده آنرا مىبوسند. درون معبد كه اتاقى به شكل مستطيل به طول 12 و عرض 8 متر داراى چهار درب در چهار طرف كه به گفته آنها هر درب نشانه يكى از چهار جهت اصلى جغرافيايى است و نشان دهنده اين است كه هر كس از هر جا كه باشد مىتواند وارد معبد شود.
افراد هنگام ورود به معبد مقابل كتاب بايد سجده كنند در مراسم صبح كه نماز دوم ايشان مىباشد كتاب مقدسشان را از كمد كوچكى خارج نموده درون ويترين خاصى مىگذارند. كتاب آنها«گرو كراند ساهه» نام دارد كه داراى 1430 صفحه مىباشد و به زبان پنجايى و گاه فارسى است. در اين كتاب مسائلى از قبيل احكام مسائل مربوط به معاش، ازدواج، معاد و مواردى از دين اسلام و هندو است. سيكها اين كتاب را در موارد خاصى مثلاً موقع مردن يك فرد پس از مرگ او براى ثواب به مرده به صورت متوالى مىخوانند. يعنى يكى مقدارى مىخواند و ديگرى آنرا ادامه مىدهد كه مجموعا 48 ساعت طول مىكشد.
مراسم نماز صبح كه همان خواندن كتاب است به اين صورت است كه 32 صفحه معين از كتاب مقدس را كه مجموعا يك ساعت طول مىكشد مىخوانند. تعداد حروف اين 32 صفحه مجموعا 24000 كلمه مىباشد كه اين به تعداد نفسهاى انسان در طول 24 ساعت مىباشد. به اين معنا كه به تعداد نفسهاى خود حروف كتاب مقدس را مىخوانند تا تطهير شوند و در آنها روحانيتى باشد.
البته اين 32 صفحه مخصوص نماز صبح را برخى از حفظ دارند و «گورد واره» تهران به كسانى كه اين مقدار را حفظ كنند جايزه مىدهد. در طول خواندن كتاب اگر اشتباهى در قرائت رخ دهد گناه محسوب مىشود و بايد از همان جايى كه اشتباه خوانده شده بازخوانى شود.
در معبد فقط به خواندن كتاب يا سرودهاى مذهبى و غزليات به زبان پنجابى كه در رابطه با امامانشان مىباشد مىپردازند. سيكها به كتاب خود بسيار احترام مىگذارند و آن را وحى از سوى پروردگار مىدانند.
در مورد مراسم مذهبى اين دين داراى اعياد و عزاهاى زياد است. جشن تولد آخرين امام يعنى «گوروگوبن سى» در اول ژانويه، جشن تولد امام چهارم آنها هم از اعياد بسيار مهم است كه اين عيد در شهر آمريتما و در معبد طلايى برگزار مىشود.
در روز عيد هر كسى مىتواند به معبد مىرود و در 24 ساعت روز عيد غذا آماده بوده و همه كسانى كه به معبد مىروند روى زمين نشسته و غذا مىخورند. در اين روز اين شهر بسيار شلوغ مىگردد و پس از غذا خوردن نماز مىخوانند.
عيد ديگر ايشان 13 آوريل است كه روز بوجود آمدن دين آنهاست و الان در حدود 530 سال از آن تاريخ مىگذرد. سيكهاى زاهدان اعياد ملى خود را در كنسولگرى انجام مىدهند. مراسم عزاى آنها در شهادت امام پنجم و دهم ايشان مىباشد.
برخى احكام دينى سيكها عبارت است از:
سيكها برخى اعمال مثل استعمال تنباكو، ناسزا گفتن به مادر و مشروب خورى را حرام ميدانند؛ البته آنها قبل از انقلاب به شغل مشروب فروشى مشغول بودهاند.
در مورد خوردن گوشت براى آنها گناهى نيست. ولى در مورد گاو و خوك غير خانگى استثناء شده، در مواردى كه سيكها گناهى مرتكب شود مثلاً كسى حين كتاب خواندن حرف زند، جريمه و تنبيه او واكس زدن كفشهاى مردم معبد است.
در مورد ازدواج چهار سوره كوچك از كتاب مقدس خوانده مىشود (لازم به ذكر است كه كتاب به جزوهايى مانند سورههاى قرآن تقسيم مىشود).
در ازدواج نمىتوان با دختر عمو، دختر خاله و دختر دايى ازدواج كرد و نيز رضايت پدر و مادر شرط است.
اگر بخواهند با غير سيك ازدواج كنند، بايد او به آيين سيك درآيد.
ازدواج مجدد منوط به رضايت همسر اول و داشتن عذرى موجه مثل بچهدار نشدن زن اول است.
از ديگر رسوم سيكها رسم جهيزيه دادن به دختر مىباشد كه در حكم ارث محسوب مىشود و دختر پس از گرفتن جهيزيه از ارث محروم مىشود. در مورد محارم نيز علاوه بر آنچه ما مسلمانان داريم، پسر عمو، دختر عمو، دختر خاله و پسر خاله نيز از محارم محسوب مىشوند.
در صورتى كه ميان سيكها اختلافى پيش آيد، براى رفع اختلاف شورايى مركب از 4 تن را تشكيل مىدهند كه در آن به حل اختلاف مىپردازند و در موارد قانونى هم به دادگاه رجوع مىشود. به روحانى سيكها «بائيجى» گفته مىشود كه بايد بر كتاب مقدس تسلط داشته باشد.
در مورد مراسم تدفين و مرگ، مرده را لباس نو پوشانده كفن مىكند، آنگاه او را به مدت 2 روز بوسيله هيزم مىسوزانند و بنا به گفته آنها بويى ندارد. در اين 2 روز افرادى مراقبند كه عمل سوختن به خوبى انجام شود. سپس خاكستر و استخوانهاى باقى مانده را در پارچهاى پيچيده، آنرا به هند مىبرند و در رود مىريزند.
لباسهاى عزاى ايشان لباس سفيد است. از روز چهارم تا هفتم پس از مرگ براى مرده كتاب آسمانىشان را دوره مىكنند كه اين كار بايد مداوم بدون وقفه باشد. بعد خانواده و اقوام ماهانه به خانواده عزادار به وسيله زنهايشان تسليت مىگويند.
همچنين در اعياد تا يك سال زنها براى تسليت گويى به خانه فرد مرده مىروند و گاه خيرات براى مرده مىكنند و در سالن غذاخورى كه اخيرا در كنار معبد ساخته شده مردم را (سيك و مسلمان) دعوت كرده و غذا مىدهند.
سيكها در آئين خود براى زنان حجاب را الزامى مىدانند و زنان آنها هم با پارچهاى حرير نازك به صورت روسرى به سر مىبندند. در حال حاضر وضعيت اين فرقه در زاهدان چنين است:
زمان ورود سيكها به ايران قبل از جنگ اول جهانى بوده كه نزديك به 300 خانوار به ايران آمدند و سپس براى تجارت به شهرهاى مختلف از جمله تهران، زاهدان و شيراز سفر كردند و عدهاى نيز به هندوستان بازگشتند.
در شهر زاهدان محل استقرار اين عده در محدوده خيابانهاى امام خمينى، شهيد باهنر، و تقاطع خيابانهاى شهيد باقرى و شهيد نيك بخت مىباشد.
مشاغل آنها اكثرا لوازم منزل، لوازم يدكى، لاستيك فروشى، اغذيه فروشى و... مىباشد. ظاهرا امتياز كوكاكولا در زاهدان نيز به آنها تعلق دارد. برخى از اجناس نظير بلور و كريستال از مرز افغانستان براى آنها آورده مىشود.
سيكهاى تهران نيز در ميدان بهارستان خيابان ظهير الاسلام روبروى بيمارستان ايران، معبدى دارند. بزرگ سيكها از لحاظ مذهبى (بائيجى) نام دارند كه با ئيجى معبد زاهدان از اول انقلاب به هندوستان رفته و هنوز مراجعت نكرده است.
سيكها در زاهدان مدرسه مخصوص دارند كه تا كلاس هشتم را مىخوانند، سپس براى ادامه تحصيل به هند يا تهران مىروند. در تهران تا كلاس 12 به مدرسه مىروند. اين مدارس زير نظر سفارت و كنسولگرى هند مىباشد. در مدرسه آنها چهار زبان فارسى انگليسى، هندى و پنجابى تدريس مىشود كه زبان پنجابى زبان مقدس و دينى آنهاست. سيكهاى زاهدان، فاقد روحانى يا بائيجى هستند و مسئول آنها پيرمردى مطلع به مسائل مذهبى شان ميباشد كه معروف به سردار نوروز است.
سيكها مردمانى آرام، سخت كوش و با پشتكار هستند كه اكثرا از وضع مالى خوبى برخوردار هستند. روابط آنها با اهل تسنن و شيعه به يك اندازه است.
نكته جالبى كه درباره سيكهاى زاهدان به چشم مىخورد اين است كه جوانان بين سنين 14 الى 25 ساله در ساختار جمعيتى ايشان به چشم نمىخورد كه ظاهرا براى ادامه تحصيل به هندوستان رفتهاند. (تعدادى هم در تهران هستند).
فرقه بابيه
فرقه بابيه از پيروان سيد على محمد شيرازى هستند. سيد على محمد باب پسر محمد رضا بزاز شيرازى است كه پس از اندكى تحصيل به محضر سيد كاظم رشتى پيشواى شيخيه راه يافت و پس از درگذشت سيد در 24 سالگى ادعا نمود كه باب و واسطه وصول به امام زمان(عج) مىباشد. در همين سال در خانه خود در شيراز نخستين بار دعوت خويش را به «ملا حسين بشر ذئيه» اظهار كرد و او به وى گرويد و از طرف باب به «باب الباب» ملقب شد و از سال 1350 تا مدت پنج ماه، 18 تن از علماى شيخيه به سيد على محمد باب گرويدند و از روى حساب ابجد با خود وى كه 19 مىشود معروف به حروف «حى» شدند.
تعاليم باب مبتنى بر كتاب «بيان» است كه مجمل آن بدين شرح مىباشد:
خداوند مدرك كل اشياء است و خود از دايره ادراك بيرون است و احدى غير ذات او معرفت به او ندارد، مراد از معرفت مظهر اوست و مراد از لقاء الله لقاى او و پناه به خداوند است. آدم در عقيده «بيان» دوازده هزار و دويست و ده سال قبل از باب بوده است. محفل بابيان از 19 عضو تشكيل مىشود و آن مكانى است كه زكات اشخاص در صندوق جمع مىگردد. زكات معمولاً مقدار يك پنجم از سرمايه است. هر شخص بابى بايد هر روز 19 آيه از كتاب بيان را بخواند و نام خدا را 361 بار ذكر نمايد. مرده را بايد در قبرى از بلور بگذارند يا قبر را در سنگى صيقلى تعبيه نمايند. با دست راست ميت يك انگشترى كه بر نگين آن آيهاى از كتاب بيان نقش شده بگذارند تا مرده در گور نپوسد.
زاهدان شهرى مهاجرپذيربا سابقه تاريخى اندك و رشد بسيار سريع است كه ساخت آن مبنى بر مهاجرتهاى اقوام مختلف پا گرفته و از جمله سياستهاى فرقه بهائيت مهاجرت به شهرها و روستاهاى مختلف اين استان و تأسيس پايگاهى براى بهائيت در اين منطقه مىباشد و تا بعدها در جهت توسعه اين پايگاه فعاليت نمايند. حدودا 35 الى 40 سال قبل بهايىها به استان سيستان و بلوچستان مهاجرت كردند و چون امكانات ارتباطى داشتند در تجارت موفق شدند. پس از انقلاب در خاش و سراوان اموال و زمينهاى آنها مصادره شد و زمينهاى كشاورزى آنها در زابل، منازل آنان در سراوان مصادره شد و در زاهدان گورستان بهائيان تخريب شد و كانون پرورش در آن ساخته شد و در چابهار نيز گورستان آنان در اختيار بنياد مستضعفان داده شد. اما پس از انقلاب عده بسيارى از افراد بهايى در كشور از ادارات اخراج شدند و كسبه بهايى چون شناخته شده بودند از شهرهاى خود به ديگر جاها مراجعت نمودند. به عنوان نمونه جمع زيادى از بهائيان شهرهاى تهران، اصفهان، شيراز به زاهدان آمدند و چون در اين شهر ناشناخته بودند به راحتى وارد بازار شدند و شروع به كار نمودند و بسيارى از ايشان در استان نيز ادعاى اسلام و نوشتن توبهنامه نمودند كه در نتيجه از ادارات اخراج نشدند و الان تعداد بهايىها در شهر زاهدان حدود 500 خانوار است كه نسبت به قبل از انقلاب بسيار زياد مىباشد و تعداد خانوارهاى بهايى سراوان 70 خانوار است كه به دليل عدم تعصب دينى مردم سراوان به راحتى در آنجا زندگى مىكنند و چون سراوان منطقه مرزى است به راحتى به هند و پاكستان و افغانستان دسترسى دارند.