ÌÓÊÌæ ÇÑÊÈÇØ ÈÇ ãÇ ÎÇäå  

نهضت مشروطه در استان خوزستان

از ویکی اطلس فرهنگی ایران

(تفاوت بین نسخه‌ها)
پرش به: ناوبری, جستجو
 
 
(یک ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشده‌است)
سطر ۱: سطر ۱:
  
 +
نهضت مشروطه
 +
 +
جنبش مشروطيت در سال 1905 برابر با 1284 ه .ش پس از به چوب بستن دو تن از تجار معتبر تهران به وسيله حاكم تهران (عين الدوله) شكل گرفت و در نتيجه بازار تهران به عنوان اعتراض به اقدام حاكم پايتخت تعطيل گرديد و به تدريج كه مردم از دريافت قرضه‏هاى خارجى و قدرت فوق العاده ميسونوژ بلژيكى مدير كل گمركات كشور اطلاع پيدا كردند ناخشنودى و مخالفت خود را ابراز نمودند.
 +
 +
كم‏كم اين عدم رضايت و مخالفت با نحوه حكومت عين الدوله صدر اعظم موقت به ساير شهرستان‏ها سرايت كرد.
 +
 +
در اين موقع بحثى از ايجاد و برقرارى رژيم مشروطه به ميان نمى‏آمد و تنها مردم تقاضاى عزل تعدادى از عمال دولتى (از قبيل عسگر گاريچى و ...) و تأسيس يك عدالت خانه را خواستار بودند.
 +
 +
اين تقاضا سرآغازى بود كه قوانين كهنه را درهم مى‏نورديد و همه مردم ايران را در برابر قانون در يك رديف قرار مى‏داد.
 +
 +
روز چهاردهم جمادى الثانى 1324 ه .ق فرمان مشروطيت در قصر صاحبقرانيه صادر شد. مردم از اين اقدام شاه قانع نشدند و درخواست تشكيل مجلس مقننه را كردند. مظفرالدين شاه فرمان تشكيل اين مجلس را صادر كرد و با قانون انتخابات كه لايحه آن تهيه شده بود موافقت كرد.
 +
 +
وظيفه مجلس مزبور تهيه لايحه مربوط به قانون اساسى مشروطيت بود كه در شوال 1324 ه .ق تحرير شد و مظفرالدين شاه در 14 ذيقعده 1324 ه .ق آن را امضاء كرد و 5 روز بعد درگذشت و محمد على ميرزا به سلطنت رسيد.
 +
 +
در آستانه نهضت مشروطه قسمت شمال استان خوزستان عملاً در دست بختيارى و قسمت جنوب آن در دست رؤساى بنى كعب بود و حكمرانانى كه از تهران به شوشتر اعزام مى‏شدند بيشتر با تحريكات خزعل و بختيارى روبرو بودند و كار چندانى از پيش نمى‏بردند.
 +
 +
در سال‏هاى 1316 تا 1320 ه .ق حكومت خوزستان با شاهزاده عين الدوله بود كه با سخت‏گيرى و روحيه مستبد خود توانست نظمى در امور بدهد. اما مشايخ عرب از پرداخت ماليات خوددارى كردند و نافرمانى نمودند.
 +
 +
شيخ خزعل نيز از اين موقعيت استفاده كرده و با درباريان دوستى گزيد. حكومتش را در خرمشهر و فلاحيه از حكومت خوزستان (شوشتر) جدا كرده و مستقيما با تهران ارتباط داشت.
 +
 +
چندى بعد به فرمان مظفرالدين شاه حكمرانى اهواز به او محول شد و تا زمان حكومت رضاشاه در سال 1304 ه .ش حكومت اين منطقه را به عهده داشت.
 +
 +
پس از فرمان مشروطيت در 14 جمادى الثانى 1324 ه .ق مشايخ بنى طرف كه از مولاى حويزه جدا گرديده و ماليات خود را جداگانه مى‏پرداختند، نافرمانى آشكار ساخته از پرداخت ماليات بازايستادند.
 +
 +
مظفرالدين شاه، سالار معظم نامى را با سرباز و توپخانه به خوزستان فرستاد. او نخست به شوشتر آمده «كلانتريان» را كه سردسته مردم اوباش بود دستگير ساخت و كارهاى آن شهر (شوشتر) و دزفول را به سامان آورده، سپس به اهواز رفته از آنجا آهنگ «بنى طرف» كرد.
 +
 +
شيخ خزعل خان پسر خود را با دسته‏اى از سپاه عرب همراه او فرستاد. سالار معظم با آن سپاه به هويزه شتافت. پس از جنگى «بنى طرف» را رام ساخت و مشايخ گردنكش را بيرون كرد و كسان ديگرى را به جاى ايشان گماشت.
 +
 +
در سال 1326 ه .ق (دوره استبداد صغير محمدعلى شاه قاجار)، حاكم خوزستان «سيف الدوله» برادر «عين الدوله» بود و پس از او در سال 1327 ه .ق «فخر الملك» حاكم خوزستان (شوشتر) گرديد.
 +
 +
در اين هنگام چندين سال بود كه نظم و امنيت از خوزستان (شمالى و شرقى) رخت بربسته و شهرهايى مانند شوشتر و دزفول در هر محله «خان» با آقايى «كلانتر» فعال ما يشأ بودند.
 +
 +
در اين دسته بندى‏ها شوشتر و دزفول نيز هر يك دسته خود را به يكى از آنها مى‏بست و دسته بندى‏هايى فرعى همانند حيدرى و نعمتى نيز مزيد بر علت شده بود و در كوچه و پشت بام‏ها سنگر بسته و شب و روز شليك مى‏كردند و بدينسان آسايش را بر مردم حرام كرده بودند و در اين كشاكش كه يكماه به طول انجاميد، تعدادى از مردم بى‏گناه نابود گرديدند.
 +
 +
در اين زمان شوشتر به عنوان مركز حكومت خوزستان شناخته مى‏شد. ولى رسم مردم اوباش چنان شده بود كه چون حاكمى از تهران به خوزستان مى‏رسيد، نخست فرمانبردارى آشكار ساخته آرام مى‏نشستند. ولى همين كه فرصتى بدست مى‏آوردند به يكباره سر به شورش برمى‏داشتند و مردم نيز از ترس جان و مال با ايشان همدست مى‏شدند و بدينسان حاكم را زبون خود مى‏ساختند و يا از شهر بيرون مى‏كردند.
 +
 +
در اين هنگام معمولاً دولت سركوب آن ياغيان را به عهده شيخ خزعل مى‏گذاشت و او كه هميشه آرزومند چنين فرصتى بود دسته‏اى از اعراب را به تاخت و تاز شوشتر مى‏فرستاد و وى ياغيانى را كه طرفدار او نبودند دستگير كرده و به زندان مى‏سپرد و اين وضعيت اسفبار تا آخر پادشاهى مظفرالدين شاه و دوران استبداد صغير پايدار بوده و چه خون‏هايى كه در آن آشوب‏ها ريخته شده و بسيارى از بازرگانان از دو شهر (دزفول و شوشتر) خانه‏هاى خود را به «ناصرى» (اهواز) بردند.
 +
 +
در چنين شرايطى بهترين اهرم براى بريتانيا در اين موقعيت، دوستى و نزديكى با شيخ مزعل خان و برادرش شيخ خزعل خان رؤساى قبايل محمره بود كه منطقه سوق الجيشى كرانه‏هاى خليج فارس را در اختيار داشتند.
 +
 +
در اين زمان شيخ خزعل از تبعيت دولت مركزى سرپيچى نمود و كوشيد كه مردم او را فرمانروايى جداگانه بشناسند و «سلطان عربستان» بخوانند و بر خود روا داشت كه با امراى عرب مانند مبارك بن صباح «شيخ كويت» و ابن سعود «سلطان نجد» و ديگران دوستى آغاز كرده، پيمان مستقل با آنان ببندد و بستگى خود را به انگليس نزد آنان بى‏پرده سازد.
 +
 +
با اكتشاف نفت در منطقه خوزستان در سال 1908 .م، شركت دارسى توانست طى يك قرارداد استعمارى با كنسول انگليس و خوانين بختيارى به مدت پنج سال امتياز نفت مشتمل بر نقشه‏بردارى، حفر چاه، احداث جاده، ايجاد خط لوله و بناى تأسيسات در منطقه خوزستان را به دست آورد.
 +
 +
خوانين بختيارى نيز متقابلاً متعهد شدند تا در قبال دريافت دو هزار پوند، حفاظت راه‏ها و ساختمان‏ها را بر عهده بگيرند و از منطقه عملياتى توسط دو دسته نگهبان حفاظت به عمل آورند.
 +
 +
تمامى اين توافقات بدون نظر و موافقت شيخ خزعل مهره انگليس در خوزستان بى‏اثر بود و بنابراين شيخ خزعل توانست در اين زمينه خانهاى بختيارى را مطيع خود سازد و بر سراسر منطقه خوزستان مسلط شود و پيمانهاى متعددى در رابطه با وابستگى خويش با اجنبى (انگليس) بست.
 +
 +
همچنين در نوامبر سال 1907 به منظور حفاظت از ميدان‏هاى حفارى و منطقه عمليات نفتى و جلوگيرى از خطرات احتمالى تعداد بيست سرباز از هنگ هيجدهم نيزه دار نگهبان به فرماندهى آرنولد ويلسون به منطقه خوزستان اعزام گرديد كه در صورت ظاهر براى حفاظت از كنسولگرى انگليس در اهواز بود ولى مقصود اصلى حراست از ميدان‏هاى اكتشاف نفت تا زمان توليد و يا ترك كارشناسان نفتى از اين منطقه بود.
 +
 +
شيخ خزعل در كنار سازش‏هاى پنهان و آشكار با انگليسى‏ها در جريان مشروطيت به رغم ارتباط نزديك با دربار قاجار و دريافت نشان‏هاى «همايونى» و «قاجارى» از محمد على شاه، از مشروطه خواهان به حمايت برخاست و بر عليه محمدعلى شاه عمل مى‏كرد!
 +
 +
خزعل به هنگام حمله بختيارى‏ها به تهران علاوه بر كمك مالى پنج هزار ليره‏اى به سردار اسعد، به محمد على شاه تلگرافى نمود و در آن بيان داشت در صورت ايستادگى و مقاومت بيشتر در مقابل مشروطه خواهان با بسيج اعراب خوزستان به تهران حمله خواهد كرد.
 +
 +
به طور كلى مى‏توان گفت در اثر تسلط عوامل خارجى و عوامل مستبد داخلى نهضت مشروطه چندان تأثيرى بر مردم اين استان نگذاشت.
  
 
{{منابع}}
 
{{منابع}}
 
[[رده:نهضت مشروطه]]
 
[[رده:نهضت مشروطه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۴۲

نهضت مشروطه

جنبش مشروطيت در سال 1905 برابر با 1284 ه .ش پس از به چوب بستن دو تن از تجار معتبر تهران به وسيله حاكم تهران (عين الدوله) شكل گرفت و در نتيجه بازار تهران به عنوان اعتراض به اقدام حاكم پايتخت تعطيل گرديد و به تدريج كه مردم از دريافت قرضه‏هاى خارجى و قدرت فوق العاده ميسونوژ بلژيكى مدير كل گمركات كشور اطلاع پيدا كردند ناخشنودى و مخالفت خود را ابراز نمودند.

كم‏كم اين عدم رضايت و مخالفت با نحوه حكومت عين الدوله صدر اعظم موقت به ساير شهرستان‏ها سرايت كرد.

در اين موقع بحثى از ايجاد و برقرارى رژيم مشروطه به ميان نمى‏آمد و تنها مردم تقاضاى عزل تعدادى از عمال دولتى (از قبيل عسگر گاريچى و ...) و تأسيس يك عدالت خانه را خواستار بودند.

اين تقاضا سرآغازى بود كه قوانين كهنه را درهم مى‏نورديد و همه مردم ايران را در برابر قانون در يك رديف قرار مى‏داد.

روز چهاردهم جمادى الثانى 1324 ه .ق فرمان مشروطيت در قصر صاحبقرانيه صادر شد. مردم از اين اقدام شاه قانع نشدند و درخواست تشكيل مجلس مقننه را كردند. مظفرالدين شاه فرمان تشكيل اين مجلس را صادر كرد و با قانون انتخابات كه لايحه آن تهيه شده بود موافقت كرد.

وظيفه مجلس مزبور تهيه لايحه مربوط به قانون اساسى مشروطيت بود كه در شوال 1324 ه .ق تحرير شد و مظفرالدين شاه در 14 ذيقعده 1324 ه .ق آن را امضاء كرد و 5 روز بعد درگذشت و محمد على ميرزا به سلطنت رسيد.

در آستانه نهضت مشروطه قسمت شمال استان خوزستان عملاً در دست بختيارى و قسمت جنوب آن در دست رؤساى بنى كعب بود و حكمرانانى كه از تهران به شوشتر اعزام مى‏شدند بيشتر با تحريكات خزعل و بختيارى روبرو بودند و كار چندانى از پيش نمى‏بردند.

در سال‏هاى 1316 تا 1320 ه .ق حكومت خوزستان با شاهزاده عين الدوله بود كه با سخت‏گيرى و روحيه مستبد خود توانست نظمى در امور بدهد. اما مشايخ عرب از پرداخت ماليات خوددارى كردند و نافرمانى نمودند.

شيخ خزعل نيز از اين موقعيت استفاده كرده و با درباريان دوستى گزيد. حكومتش را در خرمشهر و فلاحيه از حكومت خوزستان (شوشتر) جدا كرده و مستقيما با تهران ارتباط داشت.

چندى بعد به فرمان مظفرالدين شاه حكمرانى اهواز به او محول شد و تا زمان حكومت رضاشاه در سال 1304 ه .ش حكومت اين منطقه را به عهده داشت.

پس از فرمان مشروطيت در 14 جمادى الثانى 1324 ه .ق مشايخ بنى طرف كه از مولاى حويزه جدا گرديده و ماليات خود را جداگانه مى‏پرداختند، نافرمانى آشكار ساخته از پرداخت ماليات بازايستادند.

مظفرالدين شاه، سالار معظم نامى را با سرباز و توپخانه به خوزستان فرستاد. او نخست به شوشتر آمده «كلانتريان» را كه سردسته مردم اوباش بود دستگير ساخت و كارهاى آن شهر (شوشتر) و دزفول را به سامان آورده، سپس به اهواز رفته از آنجا آهنگ «بنى طرف» كرد.

شيخ خزعل خان پسر خود را با دسته‏اى از سپاه عرب همراه او فرستاد. سالار معظم با آن سپاه به هويزه شتافت. پس از جنگى «بنى طرف» را رام ساخت و مشايخ گردنكش را بيرون كرد و كسان ديگرى را به جاى ايشان گماشت.

در سال 1326 ه .ق (دوره استبداد صغير محمدعلى شاه قاجار)، حاكم خوزستان «سيف الدوله» برادر «عين الدوله» بود و پس از او در سال 1327 ه .ق «فخر الملك» حاكم خوزستان (شوشتر) گرديد.

در اين هنگام چندين سال بود كه نظم و امنيت از خوزستان (شمالى و شرقى) رخت بربسته و شهرهايى مانند شوشتر و دزفول در هر محله «خان» با آقايى «كلانتر» فعال ما يشأ بودند.

در اين دسته بندى‏ها شوشتر و دزفول نيز هر يك دسته خود را به يكى از آنها مى‏بست و دسته بندى‏هايى فرعى همانند حيدرى و نعمتى نيز مزيد بر علت شده بود و در كوچه و پشت بام‏ها سنگر بسته و شب و روز شليك مى‏كردند و بدينسان آسايش را بر مردم حرام كرده بودند و در اين كشاكش كه يكماه به طول انجاميد، تعدادى از مردم بى‏گناه نابود گرديدند.

در اين زمان شوشتر به عنوان مركز حكومت خوزستان شناخته مى‏شد. ولى رسم مردم اوباش چنان شده بود كه چون حاكمى از تهران به خوزستان مى‏رسيد، نخست فرمانبردارى آشكار ساخته آرام مى‏نشستند. ولى همين كه فرصتى بدست مى‏آوردند به يكباره سر به شورش برمى‏داشتند و مردم نيز از ترس جان و مال با ايشان همدست مى‏شدند و بدينسان حاكم را زبون خود مى‏ساختند و يا از شهر بيرون مى‏كردند.

در اين هنگام معمولاً دولت سركوب آن ياغيان را به عهده شيخ خزعل مى‏گذاشت و او كه هميشه آرزومند چنين فرصتى بود دسته‏اى از اعراب را به تاخت و تاز شوشتر مى‏فرستاد و وى ياغيانى را كه طرفدار او نبودند دستگير كرده و به زندان مى‏سپرد و اين وضعيت اسفبار تا آخر پادشاهى مظفرالدين شاه و دوران استبداد صغير پايدار بوده و چه خون‏هايى كه در آن آشوب‏ها ريخته شده و بسيارى از بازرگانان از دو شهر (دزفول و شوشتر) خانه‏هاى خود را به «ناصرى» (اهواز) بردند.

در چنين شرايطى بهترين اهرم براى بريتانيا در اين موقعيت، دوستى و نزديكى با شيخ مزعل خان و برادرش شيخ خزعل خان رؤساى قبايل محمره بود كه منطقه سوق الجيشى كرانه‏هاى خليج فارس را در اختيار داشتند.

در اين زمان شيخ خزعل از تبعيت دولت مركزى سرپيچى نمود و كوشيد كه مردم او را فرمانروايى جداگانه بشناسند و «سلطان عربستان» بخوانند و بر خود روا داشت كه با امراى عرب مانند مبارك بن صباح «شيخ كويت» و ابن سعود «سلطان نجد» و ديگران دوستى آغاز كرده، پيمان مستقل با آنان ببندد و بستگى خود را به انگليس نزد آنان بى‏پرده سازد.

با اكتشاف نفت در منطقه خوزستان در سال 1908 .م، شركت دارسى توانست طى يك قرارداد استعمارى با كنسول انگليس و خوانين بختيارى به مدت پنج سال امتياز نفت مشتمل بر نقشه‏بردارى، حفر چاه، احداث جاده، ايجاد خط لوله و بناى تأسيسات در منطقه خوزستان را به دست آورد.

خوانين بختيارى نيز متقابلاً متعهد شدند تا در قبال دريافت دو هزار پوند، حفاظت راه‏ها و ساختمان‏ها را بر عهده بگيرند و از منطقه عملياتى توسط دو دسته نگهبان حفاظت به عمل آورند.

تمامى اين توافقات بدون نظر و موافقت شيخ خزعل مهره انگليس در خوزستان بى‏اثر بود و بنابراين شيخ خزعل توانست در اين زمينه خانهاى بختيارى را مطيع خود سازد و بر سراسر منطقه خوزستان مسلط شود و پيمانهاى متعددى در رابطه با وابستگى خويش با اجنبى (انگليس) بست.

همچنين در نوامبر سال 1907 به منظور حفاظت از ميدان‏هاى حفارى و منطقه عمليات نفتى و جلوگيرى از خطرات احتمالى تعداد بيست سرباز از هنگ هيجدهم نيزه دار نگهبان به فرماندهى آرنولد ويلسون به منطقه خوزستان اعزام گرديد كه در صورت ظاهر براى حفاظت از كنسولگرى انگليس در اهواز بود ولى مقصود اصلى حراست از ميدان‏هاى اكتشاف نفت تا زمان توليد و يا ترك كارشناسان نفتى از اين منطقه بود.

شيخ خزعل در كنار سازش‏هاى پنهان و آشكار با انگليسى‏ها در جريان مشروطيت به رغم ارتباط نزديك با دربار قاجار و دريافت نشان‏هاى «همايونى» و «قاجارى» از محمد على شاه، از مشروطه خواهان به حمايت برخاست و بر عليه محمدعلى شاه عمل مى‏كرد!

خزعل به هنگام حمله بختيارى‏ها به تهران علاوه بر كمك مالى پنج هزار ليره‏اى به سردار اسعد، به محمد على شاه تلگرافى نمود و در آن بيان داشت در صورت ايستادگى و مقاومت بيشتر در مقابل مشروطه خواهان با بسيج اعراب خوزستان به تهران حمله خواهد كرد.

به طور كلى مى‏توان گفت در اثر تسلط عوامل خارجى و عوامل مستبد داخلى نهضت مشروطه چندان تأثيرى بر مردم اين استان نگذاشت.


منابع