ضرب المثلها در استان خوزستان
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) |
|||
(۲ ویرایش میانی توسط ۲ کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | ضرب المثلهاى شوشترى و دزفولى | ||
+ | ـ آدم بدبخته امين كَلْ مرغون كوُسَبْ زنه. | ||
+ | |||
+ | آدم بدبخت را از داخل ظرف آب مرغها كوسه مىزند. | ||
+ | |||
+ | ـ آدم به رى گُشيدَه، مِرَه يا به دَر گُشيْدَه. | ||
+ | |||
+ | انسان به روى گشاده (كسى به منزلش) مىرود يا به در گشاده (منزل او)؟ | ||
+ | ـ دَسى كِه نَتَرى گَزى، وابوسيش. | ||
+ | |||
+ | دستى را كه نمىتوانى گاز بگيرى، بايد آن را ببوسى. | ||
+ | |||
+ | ضرب المثل بهبهانى | ||
+ | |||
+ | ـ بچى يتيم رف پوليده بوخه، دوندنش اشكس. | ||
+ | |||
+ | بچه يتيم رفت پالوده بخورد، دندانش شكست. | ||
+ | |||
+ | ـ تيزى تيشه اَ نرمى بيدن. | ||
+ | |||
+ | تيزى تيشه از نرمى چوب بيد است. | ||
+ | |||
+ | ضرب المثلهاى رامهرمزى | ||
+ | |||
+ | ـ دس دلت اينم پنگ حزت اينم. | ||
+ | |||
+ | به ظاهر دلت را شاد مىكنم، ولى از پشت خنجر مىزنم. | ||
+ | |||
+ | ـ اره من دار. | ||
+ | |||
+ | هنگامى كه مشكلى حل نمىشود و خرابتر و لاينحل باقى مىماند. | ||
+ | |||
+ | ضرب المثلهاى هنديجانى | ||
+ | ـ اى خَس نه صبح ببينمت نه پسين. | ||
+ | |||
+ | مادر شوهر نه صبح ببينم نه عصر. | ||
+ | |||
+ | ـ آشيلا مرگ اُسُم ايكنه. | ||
+ | |||
+ | عيب خود را نديدن و عيب ديگران را ديدن. | ||
+ | |||
+ | ـ مشك مِن چال نيره جوروف به دنبش ايبنده. | ||
+ | |||
+ | موش به سوراخ نميره جارو به دمش مىبندد. | ||
+ | |||
+ | ضرب المثلهاى ويژه اعراب | ||
+ | |||
+ | ـ وجع البغيرك مثل فطر البصخر. | ||
+ | |||
+ | درد ديگران، مانند شكاف در سنگ است. | ||
+ | |||
+ | ـ قوم الساعدت ما ذلت. | ||
+ | |||
+ | مردمى كه با يكديگر همكارى كنند، ذليل نمىشوند. | ||
+ | |||
+ | ـ اليجى ابليه عزيمه يگعد ابليه افراش. | ||
+ | |||
+ | هر كسى بى دعوت به مهمانى رود، بايد بى فرش بنشيند. | ||
+ | |||
+ | ـ جاى ايطببهه عماهه. | ||
+ | |||
+ | آمد چشمش را خوب كند، كورش كرد. | ||
+ | |||
+ | ـ يطلب من الحافى النعال. | ||
+ | |||
+ | از پا برهنه، دمپايى مىخواهد. | ||
+ | |||
+ | ـ راوانى حنطه بايعنى الشعير. | ||
+ | |||
+ | گندم نشانم داد، جو به من فروخت. | ||
+ | |||
+ | ـ لو صلمه لو اسرايين. | ||
+ | |||
+ | يا تاريك است، يا دو تا چراغ دارد. | ||
+ | |||
+ | اين ضرب المثل براى كسانى گفته مىشود كه در كارها افراط و تفريط مىكنند. | ||
+ | |||
+ | ـ ما ايعرف يرگص ايگول الميدان ضيج. | ||
+ | |||
+ | نمىتواند برقصد، مىگويد ميدان تنگ است. | ||
+ | |||
+ | ـ ما تحمد العروس اله و لا فتهه. | ||
+ | |||
+ | عروس را نمىستايد، مگر آرايشگر او. | ||
+ | |||
+ | ـ مكروهه او يا بَت بِت. | ||
+ | |||
+ | كسى چشم ديدنش را ندارد و دختر زاييد. | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:ضرب المثلها]] | [[رده:ضرب المثلها]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ مهر ۱۳۹۱، ساعت ۱۵:۵۸
ضرب المثلهاى شوشترى و دزفولى
ـ آدم بدبخته امين كَلْ مرغون كوُسَبْ زنه.
آدم بدبخت را از داخل ظرف آب مرغها كوسه مىزند.
ـ آدم به رى گُشيدَه، مِرَه يا به دَر گُشيْدَه.
انسان به روى گشاده (كسى به منزلش) مىرود يا به در گشاده (منزل او)؟ ـ دَسى كِه نَتَرى گَزى، وابوسيش.
دستى را كه نمىتوانى گاز بگيرى، بايد آن را ببوسى.
ضرب المثل بهبهانى
ـ بچى يتيم رف پوليده بوخه، دوندنش اشكس.
بچه يتيم رفت پالوده بخورد، دندانش شكست.
ـ تيزى تيشه اَ نرمى بيدن.
تيزى تيشه از نرمى چوب بيد است.
ضرب المثلهاى رامهرمزى
ـ دس دلت اينم پنگ حزت اينم.
به ظاهر دلت را شاد مىكنم، ولى از پشت خنجر مىزنم.
ـ اره من دار.
هنگامى كه مشكلى حل نمىشود و خرابتر و لاينحل باقى مىماند.
ضرب المثلهاى هنديجانى ـ اى خَس نه صبح ببينمت نه پسين.
مادر شوهر نه صبح ببينم نه عصر.
ـ آشيلا مرگ اُسُم ايكنه.
عيب خود را نديدن و عيب ديگران را ديدن.
ـ مشك مِن چال نيره جوروف به دنبش ايبنده.
موش به سوراخ نميره جارو به دمش مىبندد.
ضرب المثلهاى ويژه اعراب
ـ وجع البغيرك مثل فطر البصخر.
درد ديگران، مانند شكاف در سنگ است.
ـ قوم الساعدت ما ذلت.
مردمى كه با يكديگر همكارى كنند، ذليل نمىشوند.
ـ اليجى ابليه عزيمه يگعد ابليه افراش.
هر كسى بى دعوت به مهمانى رود، بايد بى فرش بنشيند.
ـ جاى ايطببهه عماهه.
آمد چشمش را خوب كند، كورش كرد.
ـ يطلب من الحافى النعال.
از پا برهنه، دمپايى مىخواهد.
ـ راوانى حنطه بايعنى الشعير.
گندم نشانم داد، جو به من فروخت.
ـ لو صلمه لو اسرايين.
يا تاريك است، يا دو تا چراغ دارد.
اين ضرب المثل براى كسانى گفته مىشود كه در كارها افراط و تفريط مىكنند.
ـ ما ايعرف يرگص ايگول الميدان ضيج.
نمىتواند برقصد، مىگويد ميدان تنگ است.
ـ ما تحمد العروس اله و لا فتهه.
عروس را نمىستايد، مگر آرايشگر او.
ـ مكروهه او يا بَت بِت.
كسى چشم ديدنش را ندارد و دختر زاييد.