پیشینه مذهبی استان خراسان رضوی
از ویکی اطلس فرهنگی ایران
مدیر سیستم (بحث | مشارکتها) |
|||
(یک ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
+ | |||
+ | پيشينه مذهبى | ||
+ | |||
+ | خراسان بزرگ از ديرباز محل تلاقى مذاهب گوناگون بوده است. اين سرزمين پهناور با دو تمدن بزرگ چين و هند همسايه بوده و جريانهاى مذهبى اين دو تمدن غالباً اين منطقه را نيز تحت تأثير خود قرار داده است. | ||
+ | |||
+ | بر اساس شواهد تاريخى، قبل از اسلام دين بودايى سرزمين بلخ و بخارستان و حتى برخى از نقاط خراسان كنونى را فراگرفته بود. دين زرتشت نيز بر اساس باور بسيارى از مورخان، در سده ششم قبل از ميلاد در شمال شرقى و در منطقه خراسان رواج يافت. | ||
+ | |||
+ | قبل از ورود اسلام با حمله خاقان سنجبو «از تركان بربر»، سپاهيان ايران از قسمتى از سرزمين خراسان عقب نشستند و شوراى عالى كليسايى مسيحيان «اشيوع يث» در سال 558 ميلادى تأسيس شد و بخشى از اين سرزمين به تصرف مسيحيان درآمد و ساكنان آن به دين مسيحى گرويدند. | ||
+ | |||
+ | اسلام در خراسان | ||
+ | |||
+ | دين مقدس اسلام بنا بر قول مشهور در سال سى و يك هجرى از طريق جنوب خراسان وارد اين منطقه شد مسلمانان پس از اينكه لشكريان يزدگرد ساسانى را در نهاوند شكست دادند به سرعت خود را به نواحى رى و اصفهان و كرمان رسانيدند و لشكريان يزدگرد به طرف خراسان فرار كردند. | ||
+ | |||
+ | خليفه سوم براى رؤسا و امرأ قبايل نوشت هر كس قبل از همه خراسان را فتح كند امير خراسان خواهد بود. مورخان مىنويسند سرداران مسلمان از اهل خراسان واهمه داشتند و مىترسيدند با آنان وارد جنگ شوند زيرا آنها مىدانستند مردمان خراسان بسيار شجاع هستند و جنگيدن با آنها خطرناك است. بعد از اينكه دستور حمله به خراسان صادر شد عبدالله بن عامر خود را آماده كرد تا به خراسان حمله كند. هنگامى كه او تصميم گرفت با خراسانيان جنگ كند گروهى از افراد قبيلهاش وى را همراهى كردند. | ||
+ | |||
+ | عبدالله بن عامر با افراد خود از كرمان حركت كردند و بعد از عبور از كوير لوت به طبس، در حاشيه كوير رسيدند و شهر طبس را كه در آن ايام دروازه خراسان از طرف جنوب غربى محسوب مىشد، فتح كردند و بعد از فتح طبس به سوى مركز خراسان به راه افتادند و شهرهاى اين ناحيه را يكى پس از ديگرى تصرف كردند. | ||
+ | |||
+ | عبدالله بن عامر با قبيله خود در فتح خراسان بسيار كوشش كرد و قبل از همه خود را به مرو، مركز حكومت خراسان رسانيد و بر آنجا مسلط گرديد و طبق وعدهاى كه خليفه به آنان داده بود به امارت اين ناحيه رسيد و مرو را مركز حكومت خود قرار داد. | ||
+ | |||
+ | تا پايان خلافت عثمان مسلمانان بر محدوده خراسان تا رود جيحون مسلط شدند و براى هر شهرى عاملى و خطيبى معين نمودند. | ||
+ | |||
+ | خراسان در زمان اميرالمؤمنين عليهالسلام | ||
+ | |||
+ | بعد از كشته شدن خليفه سوم و به خلافت رسيدن اميرالمؤمنين على عليهالسلام، اوضاع و احوال در مركز خلافت دگرگون شد و گروهى به مخالفت با وى برخاستند و نقض عهد كردند اين مخالفتها منتهى به جنگ جمل و صفين و نهروان شد و موجب گرديد كه در ولايات ديگر هم حوادثى پيش آيد. در اين اوضاع و احوال طرفداران حكومت ساسانيان و مخالفان اسلام در خراسان، از فرصت استفاده كرده و به شهر نيشابور حمله كردند و آنجا را از مسلمانان گرفتند. | ||
+ | |||
+ | بازگرفتن شهر نيشابور از مسلمانان بسيار گران بود و همه كوششهاى آنان را از بين برد و موجب تزلزل مسملين و تقويت دشمنان آنان شد. مسلمانان در فكر افتادند كه هر چه زودتر نيشابور را از مخالفان خود بگيرند و لذا جريان امر به اطلاع على عليهالسلامرسيد. | ||
+ | |||
+ | على عليهالسلام خواهرزاده خود جعدهبن هبيره مخزومى را به عنوان حاكم به طرف خراسان فرستاد. او با لشكرى وارد خراسان شد و با مخالفان كه بر نيشابور مسلط شده بودند جنگ كرد و آنها را شكست داد و از نيشابور بيرون كرد و بار ديگر مسلمانان بر اين شهر مسلط شدند. | ||
+ | |||
+ | نيشابور در آن ايام منطقه حساسى بود و از دست دادن آن براى مسلمانان موجب تضعيف آنان شده بود و اگر آنها كوتاهى مىكردند شهرهاى ديگر خراسان هم سقوط مىكرد و همه خراسان از دست آنان خارج مىشد. بازگرفتن نيشابور موجب گرديد كه مخالفان براى هميشه از صحنه بيرون رفتند و دختر كسرى كه در اين ماجرا نقش عمدهاى به عهده داشت، دستگير و به عراق فرستاده شد. | ||
+ | |||
+ | فرزند جعدهبن هبيره بعد از فتح نيشابور به كوفه برگشت و جريان را به على عليهالسلامعرض كرد. اميرالمؤمنين عليهالسلام ربيع بن زياد حارثى را به عنوان والى و حاكم به خراسان فرستاد. ربيعبن زياد حارثى يكى از شيعيان و دوستان امام على عليهالسلام بود و او و برادرانش از كارگزاران ايشان بودند. او و برادرش علاء بن زياد كه از طرف اميرالمؤمنين عليهالسلام بر مردم حكومت مىكردند در حوزه خود با عدل و رأفت عمل مىنمودند. ربيع بن زياد تا پايان خلافت امام على عليهالسلام در خراسان حكومت نمود و اوضاع و احوال را آرام ساخت و مساوات را در همه جا به كار بست. با آمدن واليان معاويه اوضاع و احوال خراسان دگرگون شد و اكثر آنها در اثر مخالفت و كشمكش قبيلهاى و عشيرهاى نمىتوانستند كارى از پيش ببرند و گاه مىشد در يك سال چند حاكم در خراسان جابجا مىشدند و يا از مقام خود معزول مىگرديدند. | ||
+ | |||
+ | در هنگام تسلط بنىاميه بر خراسان و ساير بلاد ايران، روزگار بر مردم به سختى مىگذشت. به واسطه طرفدارى آنها از تبعيض نژادى و تقدم اعراب بر ساير اقوام و در اثر ظلم و ستم بنىاميه مبارزات مردم، تمامى شهرها را در برگرفت و نخستين علم سياه بر فراز منزل ابوالخصيب نسوى نصب شد و مردم را پيرامون آن علم دعوت كردند. بعد از آن، مردم آمادگى خود را براى قيام عمومى اعلام كردند و هستههاى مقاومت در شهرها و ولايات خراسان تشكيل شد و قيام ملى بر عليه بنىاميه به فرماندهى ابومسلم خراسانى شروع شد و خراسان و سپس تمام ايران از لوث بنىاميه پاكسازى و حكومت به بنىعباس رسيد. به طورى كه از كتب تاريخ برمىآيد مردم خراسان از آل على عليهالسلام حمايت مىكردند و مىخواستند خلافت را از بنىاميه گرفته و به آنان واگذار نمايند و در اين مورد نامههايى بين آنها و امام صادق عليهالسلام رد و بدل گرديد ولى امام جعفر صادق عليهالسلام دعوت آنها را قبول نكرد و به نامههاى آنها پاسخ نداد. پس از روى كار آمدن بنىعباس، منصور عباسى با خدعه و نيرنگ ابومسلم خراسانى را از پاى درآورد. اين عمل او باعث كينه و دشمنى ايرانيان و طرفداران ابومسلم نسبت به بنىعباس و حكومت اعراب گرديد. | ||
+ | |||
+ | نهضت شعوبيه | ||
+ | |||
+ | شعوبيه گروهى از ايرانيان بودند كه با سيادت و رياست عرب مخالف بودند و براى آنها فضل و امتيازى خاص قايل نبودند. | ||
+ | اين جريان كه از زمان امويان شكل گرفته بود و به تدريج مخالفين اسلام در آن جمعيت راه پيدا كردند و نهضت آنها را به عنوان يك نهضت ضد اسلام معروف ساختند و چنان اين قضايا شهرت يافت كه خلفا هم مخالفان خود را به شعوبيه متهم مىكردند در صورتى كه گروهى از آنها با شعوبيه ارتباطى نداشتهاند. | ||
+ | |||
+ | تاريخ گرايش به تشيع و عوامل مؤثر در آن | ||
+ | |||
+ | پايههاى مذهب تشيع در خراسان از زمان خلافت على عليهالسلام پىريزى شده بود و به طورى كه در ابتدا گفته شد جعدهبن هبيره مخزومى، خواهرزاده اميرالمومنين عليهالسلام، كه از طرف آن حضرت حاكم خراسان بود مردم را با آن حضرت آشنا نمود سپس ربيعبن زياد حارثى ـ والى بعدى ـ در اين مورد كارهايى انجام داد به طورى كه در طول خلافت على عليهالسلام هيچگونه حركتى در خراسان بر عليه آن حضرت ديده نشد و مسلمانان خراسان از حاكمان و واليان و كارگزاران آن حضرت متابعت كردند و مخالفان نتوانستند به منطقه خراسان راه پيدا كنند. | ||
+ | |||
+ | در دوران تسلط بىاميه نيز تشيع نفوذ خود را حفظ كرد و خراسانيان با امويان همواره در مبارزه بودند. | ||
+ | |||
+ | به طور قاطع بايد گفت نخستين بذر تشيع را در خراسان حاكمان پرهيزكار زمان خلافت حضرت على عليهالسلام در دل مردم نشاندند و دلهاى مردم خراسان را متوجه على عليهالسلام نمودند. مردان بزرگى چون ابوخالد كابلى ـ از شيعيان و خواص امام سجاد عليهالسلام از مروجان مذهب اهل بيت عليهمالسلام در منطقه خراسان بودند و ديگر رجال شيعه آن را آبيارى كردند. | ||
+ | |||
+ | آخرين آمار دينى | ||
+ | |||
+ | بر اساس نتايج سرشمارى در آبان ماه 1375، از مجموع جمعيت استان خراسان: | ||
+ | |||
+ | ـ 6032338 نفر مسلمان معادل (75/99 درصد)، | ||
+ | |||
+ | ـ 1537 نفر زرتشتى معادل (03/0 درصد)، | ||
+ | |||
+ | ـ 105 نفر مسيحى، | ||
+ | |||
+ | ـ 15 نفر كليمى، | ||
+ | |||
+ | ـ 2741 نفر ساير اديان و | ||
+ | |||
+ | ـ 10925 نفر اظهار نشده بودهاند. | ||
+ | |||
+ | از مجموع جمعيت مسلمان، 3410919 نفر (54/56 درصد) در نقاط شهرى و 2617843 نفر (39/43 درصد) در نقاط روستايى سكونت داشتهاند. بقيه نيز غير ساكن بودهاند. | ||
+ | |||
+ | جدول 1ـ5ـ توزيع نسبى جمعيت بر حسب دين به تفكيك ساكن و غير ساكن | ||
+ | |||
+ | ديناستانساكنغيرساكن نقاط شهرىنقاط روستايى | ||
+ | |||
+ | جمع00/10000/10000/10000/100 | ||
+ | |||
+ | مسلمان75/9968/9984/9961/99 | ||
+ | |||
+ | زرتشتى03/002/003/000/0 | ||
+ | |||
+ | مسيحى00/000/000/000/0 | ||
+ | |||
+ | كليمى00/000/000/000/0 | ||
+ | |||
+ | ساير و اظهار نشده23/029/014/039/0 | ||
+ | |||
+ | مأخذ: مركز آمار ايران، سرشمارى عمومى نفوس و مسكن ـ 1375، ص هيجده. | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
[[رده:پیشینه مذهبی]] | [[رده:پیشینه مذهبی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۱ فروردین ۱۳۹۱، ساعت ۱۹:۳۹
پيشينه مذهبى
خراسان بزرگ از ديرباز محل تلاقى مذاهب گوناگون بوده است. اين سرزمين پهناور با دو تمدن بزرگ چين و هند همسايه بوده و جريانهاى مذهبى اين دو تمدن غالباً اين منطقه را نيز تحت تأثير خود قرار داده است.
بر اساس شواهد تاريخى، قبل از اسلام دين بودايى سرزمين بلخ و بخارستان و حتى برخى از نقاط خراسان كنونى را فراگرفته بود. دين زرتشت نيز بر اساس باور بسيارى از مورخان، در سده ششم قبل از ميلاد در شمال شرقى و در منطقه خراسان رواج يافت.
قبل از ورود اسلام با حمله خاقان سنجبو «از تركان بربر»، سپاهيان ايران از قسمتى از سرزمين خراسان عقب نشستند و شوراى عالى كليسايى مسيحيان «اشيوع يث» در سال 558 ميلادى تأسيس شد و بخشى از اين سرزمين به تصرف مسيحيان درآمد و ساكنان آن به دين مسيحى گرويدند.
اسلام در خراسان
دين مقدس اسلام بنا بر قول مشهور در سال سى و يك هجرى از طريق جنوب خراسان وارد اين منطقه شد مسلمانان پس از اينكه لشكريان يزدگرد ساسانى را در نهاوند شكست دادند به سرعت خود را به نواحى رى و اصفهان و كرمان رسانيدند و لشكريان يزدگرد به طرف خراسان فرار كردند.
خليفه سوم براى رؤسا و امرأ قبايل نوشت هر كس قبل از همه خراسان را فتح كند امير خراسان خواهد بود. مورخان مىنويسند سرداران مسلمان از اهل خراسان واهمه داشتند و مىترسيدند با آنان وارد جنگ شوند زيرا آنها مىدانستند مردمان خراسان بسيار شجاع هستند و جنگيدن با آنها خطرناك است. بعد از اينكه دستور حمله به خراسان صادر شد عبدالله بن عامر خود را آماده كرد تا به خراسان حمله كند. هنگامى كه او تصميم گرفت با خراسانيان جنگ كند گروهى از افراد قبيلهاش وى را همراهى كردند.
عبدالله بن عامر با افراد خود از كرمان حركت كردند و بعد از عبور از كوير لوت به طبس، در حاشيه كوير رسيدند و شهر طبس را كه در آن ايام دروازه خراسان از طرف جنوب غربى محسوب مىشد، فتح كردند و بعد از فتح طبس به سوى مركز خراسان به راه افتادند و شهرهاى اين ناحيه را يكى پس از ديگرى تصرف كردند.
عبدالله بن عامر با قبيله خود در فتح خراسان بسيار كوشش كرد و قبل از همه خود را به مرو، مركز حكومت خراسان رسانيد و بر آنجا مسلط گرديد و طبق وعدهاى كه خليفه به آنان داده بود به امارت اين ناحيه رسيد و مرو را مركز حكومت خود قرار داد.
تا پايان خلافت عثمان مسلمانان بر محدوده خراسان تا رود جيحون مسلط شدند و براى هر شهرى عاملى و خطيبى معين نمودند.
خراسان در زمان اميرالمؤمنين عليهالسلام
بعد از كشته شدن خليفه سوم و به خلافت رسيدن اميرالمؤمنين على عليهالسلام، اوضاع و احوال در مركز خلافت دگرگون شد و گروهى به مخالفت با وى برخاستند و نقض عهد كردند اين مخالفتها منتهى به جنگ جمل و صفين و نهروان شد و موجب گرديد كه در ولايات ديگر هم حوادثى پيش آيد. در اين اوضاع و احوال طرفداران حكومت ساسانيان و مخالفان اسلام در خراسان، از فرصت استفاده كرده و به شهر نيشابور حمله كردند و آنجا را از مسلمانان گرفتند.
بازگرفتن شهر نيشابور از مسلمانان بسيار گران بود و همه كوششهاى آنان را از بين برد و موجب تزلزل مسملين و تقويت دشمنان آنان شد. مسلمانان در فكر افتادند كه هر چه زودتر نيشابور را از مخالفان خود بگيرند و لذا جريان امر به اطلاع على عليهالسلامرسيد.
على عليهالسلام خواهرزاده خود جعدهبن هبيره مخزومى را به عنوان حاكم به طرف خراسان فرستاد. او با لشكرى وارد خراسان شد و با مخالفان كه بر نيشابور مسلط شده بودند جنگ كرد و آنها را شكست داد و از نيشابور بيرون كرد و بار ديگر مسلمانان بر اين شهر مسلط شدند.
نيشابور در آن ايام منطقه حساسى بود و از دست دادن آن براى مسلمانان موجب تضعيف آنان شده بود و اگر آنها كوتاهى مىكردند شهرهاى ديگر خراسان هم سقوط مىكرد و همه خراسان از دست آنان خارج مىشد. بازگرفتن نيشابور موجب گرديد كه مخالفان براى هميشه از صحنه بيرون رفتند و دختر كسرى كه در اين ماجرا نقش عمدهاى به عهده داشت، دستگير و به عراق فرستاده شد.
فرزند جعدهبن هبيره بعد از فتح نيشابور به كوفه برگشت و جريان را به على عليهالسلامعرض كرد. اميرالمؤمنين عليهالسلام ربيع بن زياد حارثى را به عنوان والى و حاكم به خراسان فرستاد. ربيعبن زياد حارثى يكى از شيعيان و دوستان امام على عليهالسلام بود و او و برادرانش از كارگزاران ايشان بودند. او و برادرش علاء بن زياد كه از طرف اميرالمؤمنين عليهالسلام بر مردم حكومت مىكردند در حوزه خود با عدل و رأفت عمل مىنمودند. ربيع بن زياد تا پايان خلافت امام على عليهالسلام در خراسان حكومت نمود و اوضاع و احوال را آرام ساخت و مساوات را در همه جا به كار بست. با آمدن واليان معاويه اوضاع و احوال خراسان دگرگون شد و اكثر آنها در اثر مخالفت و كشمكش قبيلهاى و عشيرهاى نمىتوانستند كارى از پيش ببرند و گاه مىشد در يك سال چند حاكم در خراسان جابجا مىشدند و يا از مقام خود معزول مىگرديدند.
در هنگام تسلط بنىاميه بر خراسان و ساير بلاد ايران، روزگار بر مردم به سختى مىگذشت. به واسطه طرفدارى آنها از تبعيض نژادى و تقدم اعراب بر ساير اقوام و در اثر ظلم و ستم بنىاميه مبارزات مردم، تمامى شهرها را در برگرفت و نخستين علم سياه بر فراز منزل ابوالخصيب نسوى نصب شد و مردم را پيرامون آن علم دعوت كردند. بعد از آن، مردم آمادگى خود را براى قيام عمومى اعلام كردند و هستههاى مقاومت در شهرها و ولايات خراسان تشكيل شد و قيام ملى بر عليه بنىاميه به فرماندهى ابومسلم خراسانى شروع شد و خراسان و سپس تمام ايران از لوث بنىاميه پاكسازى و حكومت به بنىعباس رسيد. به طورى كه از كتب تاريخ برمىآيد مردم خراسان از آل على عليهالسلام حمايت مىكردند و مىخواستند خلافت را از بنىاميه گرفته و به آنان واگذار نمايند و در اين مورد نامههايى بين آنها و امام صادق عليهالسلام رد و بدل گرديد ولى امام جعفر صادق عليهالسلام دعوت آنها را قبول نكرد و به نامههاى آنها پاسخ نداد. پس از روى كار آمدن بنىعباس، منصور عباسى با خدعه و نيرنگ ابومسلم خراسانى را از پاى درآورد. اين عمل او باعث كينه و دشمنى ايرانيان و طرفداران ابومسلم نسبت به بنىعباس و حكومت اعراب گرديد.
نهضت شعوبيه
شعوبيه گروهى از ايرانيان بودند كه با سيادت و رياست عرب مخالف بودند و براى آنها فضل و امتيازى خاص قايل نبودند. اين جريان كه از زمان امويان شكل گرفته بود و به تدريج مخالفين اسلام در آن جمعيت راه پيدا كردند و نهضت آنها را به عنوان يك نهضت ضد اسلام معروف ساختند و چنان اين قضايا شهرت يافت كه خلفا هم مخالفان خود را به شعوبيه متهم مىكردند در صورتى كه گروهى از آنها با شعوبيه ارتباطى نداشتهاند.
تاريخ گرايش به تشيع و عوامل مؤثر در آن
پايههاى مذهب تشيع در خراسان از زمان خلافت على عليهالسلام پىريزى شده بود و به طورى كه در ابتدا گفته شد جعدهبن هبيره مخزومى، خواهرزاده اميرالمومنين عليهالسلام، كه از طرف آن حضرت حاكم خراسان بود مردم را با آن حضرت آشنا نمود سپس ربيعبن زياد حارثى ـ والى بعدى ـ در اين مورد كارهايى انجام داد به طورى كه در طول خلافت على عليهالسلام هيچگونه حركتى در خراسان بر عليه آن حضرت ديده نشد و مسلمانان خراسان از حاكمان و واليان و كارگزاران آن حضرت متابعت كردند و مخالفان نتوانستند به منطقه خراسان راه پيدا كنند.
در دوران تسلط بىاميه نيز تشيع نفوذ خود را حفظ كرد و خراسانيان با امويان همواره در مبارزه بودند.
به طور قاطع بايد گفت نخستين بذر تشيع را در خراسان حاكمان پرهيزكار زمان خلافت حضرت على عليهالسلام در دل مردم نشاندند و دلهاى مردم خراسان را متوجه على عليهالسلام نمودند. مردان بزرگى چون ابوخالد كابلى ـ از شيعيان و خواص امام سجاد عليهالسلام از مروجان مذهب اهل بيت عليهمالسلام در منطقه خراسان بودند و ديگر رجال شيعه آن را آبيارى كردند.
آخرين آمار دينى
بر اساس نتايج سرشمارى در آبان ماه 1375، از مجموع جمعيت استان خراسان:
ـ 6032338 نفر مسلمان معادل (75/99 درصد)،
ـ 1537 نفر زرتشتى معادل (03/0 درصد)،
ـ 105 نفر مسيحى،
ـ 15 نفر كليمى،
ـ 2741 نفر ساير اديان و
ـ 10925 نفر اظهار نشده بودهاند.
از مجموع جمعيت مسلمان، 3410919 نفر (54/56 درصد) در نقاط شهرى و 2617843 نفر (39/43 درصد) در نقاط روستايى سكونت داشتهاند. بقيه نيز غير ساكن بودهاند.
جدول 1ـ5ـ توزيع نسبى جمعيت بر حسب دين به تفكيك ساكن و غير ساكن
ديناستانساكنغيرساكن نقاط شهرىنقاط روستايى
جمع00/10000/10000/10000/100
مسلمان75/9968/9984/9961/99
زرتشتى03/002/003/000/0
مسيحى00/000/000/000/0
كليمى00/000/000/000/0
ساير و اظهار نشده23/029/014/039/0
مأخذ: مركز آمار ايران، سرشمارى عمومى نفوس و مسكن ـ 1375، ص هيجده.